۱۹:۰۹ ۱۳۹۴/۱۰/۱۷
#زمستان
تق و تق و تق عصازنون
میاد میاد از اون دورا
با کفش و پیرهن سفید
بازم میاد کوچه ما
صورتمو بوس می کنه
با خنده و شادی می گه
مگه منو نمی شناسی
من ننه سرماام دیگه
پهن می کنه لحافشو
زیر درختای چنار
می گه همین جا می مونم
تا برسه خانوم بهار