۱۹:۲۱ ۱۳۹۴/۱۰/۱۷
گربه و زنگوله
موش های زیادی در خانه ای بودند. صاحب خانه گربه ای را آورد. گربه شمار زیادی از موش ها را کشت. سپس موش پیری گفت: تمام موش ها باید امشب به خانه ی من بیایند تا با هم فکر کنیم که برای این گربه چه کار بکنیم.
خیلی از موش ها آمدند. خیلی از موش ها حرف می زدند اما هیچ کدام نمی دانستند که باید چه کار بکنند. سرانجام موش جوانی ایستاد و گفت: ما باید زنگوله ای را دور گردن گربه بیاندازیم ،سپس وقتی که گربه به ما نزدیک می شود ما صدای زنگ رو می شنویم و فرار می کنیم و خودمان را مخفی می کنیم. بنابراین گربه نمی تواند هیچ موشی را بگیرد.
سپس موش پیر پرسید: چه کسی زنگوله را دور گردن گربه خواهد انداخت؟ هیچ موشی جواب نداد. صبر کرد اما هنوز هیچ کس جواب نداد. سرانجام او گفت:پیشنهاد دادن کار سختی نیست .سخت ترین کار اجرای پیشنهادات است.