arnina :
مامان مانیا :
مینا جون بلاییه که بزودی سر خود ما میارن..


موناجون باید خودمون رو آماده کنیم واسه ی این صحنه:
از پشت تلفن : مامان ...........من و فلانی سه چهار روزی رفتیم مسافرت واسه ی شام منتظرمون نباشین (آخه منه بدبخت چند ماهیه دارم به دوست پسرش شام هم میدم )


مینا جون...مانیا بچمم از الان ی دوس پسر داره ولی چندان به دل من نمیشینه...
نزدیک غروب که بچه ها میان تو کوچه بازی کنن مانیام دیگه تو خونه نمیمونه...میگه توووچه توووچه...عیی یضا
که منظور همون کوچه علیرضاست...اسم دوست پسرشون علیرضا خانه 