خانه
1.17M

من شما را به چالش دعوت میکنم!

  • ۱۳:۰۹   ۱۳۹۵/۵/۲
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست

    ادامه داستان: از اون ور برادر مادربزرگم ( علی) از خواهر محمد که اسمش طوبی بوده و مادربزرگم بهش میگفته تنبل خوشش میاد و با وجود مخالفت خانواده پاشو میکنه تو یه کفش و باهاش ازدواج میکنه علی و طوبی میشن مادر و پدر پدرم و مادربزرگ زرنگه و هاشم میشن مادر پدر مادرم
    علی و هاشم با هم خیلی رفیق بودن و برو بیا داشتن حتی پدرم یک سال پیش عمه اش ( مادر مادرم) زندگی کرده بود در دوران مدرسه .بعدها هم عاشق هم میشن مامان بابام و ازدواج میکنن الان بابام خیلی هوای مادربزرگم ( عمه اش) رو داره چون علی و هاشم و طوبی فوت کردن در مورد ازدواجشونم بگم که مادر مادرم ( عمه بابام) با ازدواجشون مخالف بوده ولی مادرم و پدرش هاشم اصرار میورزند و حرفشونو به کرسی می شونن

    ویرایش شده توسط نوشان در تاریخ ۲/۵/۱۳۹۵   ۱۳:۱۳
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان