خانه
1.17M

من شما را به چالش دعوت میکنم!

  • ۱۳:۲۶   ۱۳۹۵/۵/۲
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    زیباکده
    مامان رهام و دنیز : 
    مامان و بابای منم فامیل بودن. بابام 11 سال از مادرم بزرگتره. مامانم 14 سالش بوده که وقتی مادربزرگم میخاسته از خونه بره بیرون مامانم هم طبق عادت بچه ها میگه منم میام .مادربزرگمم ب خاطره اینکه مامانمو بپیچونه بهش میگه فلانی رو میشناسی؟اون تورو ازمون خاستگاری کرده... مادربزرگم این حرفو میزنه و میره بیرون .. وقتی مادربزرگمبرمیگرده میبینه مامانم هنوز پشت دره و نرفته تو خونه ... یعنی تا مادربزرگم برگرده مامانم هنوز از فکر بیرون نیومده بوده.


    و اینکه برای ازدواج مامانو بابام 80 در صد افراد فامیل و حتی هنشهری هاشون مخالف بودن حتی پدر و مادره بابام.بالاخره که بهم میرسن دیگه...
    زیباکده

    یعنی تا مادربزرگم برگرده مامانم هنوز از فکر بیرون نیومده بوده. 

    الهي عزيزم 2

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان