فرک (Ferak) :
من دهلیز رو ندیدم نگفتی پیشنهاد می کنی ببینیم یانه آرنینا جان
آهو چه جالب.
بچه ها چرا بقیه شرکت نکردن
لطفا هرکس اومد این تاپیک و دوست داشت در چالش شرکت کنه
همه دعوتید.


حالا که همگی دعوت شدیم مینویسم .
منم خیلی پیش اومده از داستان کتابی یا فیلم اشکم در بیاد. دوران نوجوانی رمانای زیادی میخوندم مثل کتابای مودب پور که همشون هم یادم نیست
واقعا از ته دل گریه میکردم از کتابایی که اونموقع ها خوندم و یادمه کتاب پریچهر و گندم بود. اما این اواخر سر فیلم ابد و یک روز بود لحظه ای که داداش وسطیو به زور از خونه میبردنش که ترکش بدن. دومی صحنه ای بود که دختره که قرار بود با یه پسر افغانی ازدواج کنه برادر کوچیکشو فرستاد که بره موهاشو کوتاه کنه که لحظه ی رفتن خواهرشو نبینه موقع رفتن بین راه داداش کوچیکشو دید که کوتاه کرده و داره برمیگرده خونه واقعا غم انگیز بود چون تو اون خونواده تنها کسی که یه کم عقل تو کلش بود همین پسر کوچیکه بود که اون هم فقط به خواهرش دل بسته بود 