sara68 :
خاطره ک زیاده.اما از عروسی و ختم باید بگم مث اینکه.
ختم ک کلا نمیرم.(خب اعصابشو ندارم واقعا) اخرین بارم ده سال پیش ختم پدربزرگم بود.
خاطره عروسیمم ک برمیگرده دوره دبیرستانم
م اخرای جشن بود و فامیلای نزدیک فقط بودیم بعد منو دوتا خواهرام کنار هم بودیم
وایمیستیم ک با فامیلمون خداحافظی کنیم
اونا ک میرن
من اول از همه میشینم بعدش آبجیم ک خواست بشینه صندلی رو کشیدم عقب اونم خورد زمین.منم میخندیدم

معلونم خودتونین

یکم بخندین


دوره ی دبیرستان عروسی کردی ؟ دقیقا چند سالت بود ؟ حالا چرا اینقدر زود ؟
با خاطره ی عروسی زیاد حال نکردم شما ماجرای آشنایی با داماد رو تعریف کن . 