موضوع چالش این هفته : نوشتن داستان کوتاه با هر موضوعی که دوست دارید . (جنایی . عاشقانه . کودک . سیاسی. تخیلی . و..............)عرض کردم کوتاه ها .............................نبینم تبدیل به رمان بشه ..جریمتون کنم .؟دعوت میکنم از فرک عزیز خودم . و محسن و بابای شنگول و مونای عزیزم .فعلا .خودم هم دارم می نویسم .شما هم دست به کار شین . چون در نهایت همه دعوتن دیگه ....................
عاقد گفت: "عروس خانم شرط ضمن عقد ندارین؟"
عروس گفت: " باید موهام ازینی که هست کمتر نشه. شکمم همینطوری تخت بمونه. هیچوقت دور چشمهام سیاهی نزنه. طلا نمی خوام اما فقط سالی دو بار حق داره اشک من رو دربیاره. هیچوقت تنگی نفس نگیرم. دستش هم فقط برای ناز کردن من بالا بیاد. غیر این شد همه چی اش سندی مال من بشه."
عاقد به داماد نگاه کرد.
داماد ذوق زده سرخ و سفید شد: "بله حاج آقا هر چی بگن قبوله." اتاق عقد پر بود از صدای کِل کِل زنها كه توی گوش مهمانها پيچيده شد . مادر داماد غش کرد و مادر عروس با شکم گنده و حلقه سیاه دور چشم و موهای کم پشت پوش داده برای عروسی دخترش، لبخند زد و با دست پر از النگویش اسپری آسم را توی دهانش خالی کرد.
خییییییییلی قشنگ بود