محسن 125 :
آرنینا ی عزیز ممنون برای دعوت
برداشت آزاد
آقای لقمانی (این یکی رو هر کاری میکرد از ذهنش پاک بشه
نمی شد که نمی شد از اون خوشش نمی اومد )، ممد آقا
بلند گو : آقای احمدی ...احمدی ...(با داد و فریاد )احمدی ...یقه همو ول کنید ..وحشی بیا دفتر :)
این صدا ناگهان تمام رشته افکارش رو از هم گسست .از اون قضیه 18 سال میگذشت
الان دیگه برای خودش مردی شده بود و حتی تصمیم به تشکیل خانواده داشت

داستان قشنگی بود ولی من متوجه نشدم 18 سال پیش چی شده.
حتما خودش هم مثل احمدی شیطون بوده ولی چون باباش رئیس بیمارستانی چیزی نبوده باهاش جور دیگه ای برخورد شده. درسته؟