این کتابو هنوز کامل نخوندم هرسری ی تیکه اشو میخونم ولی این ی تیکه اش تا اینجا بنظرم خیلی خوب گفته 
فردوجامعه
می گفت «همه جا دولت ها دارند با حکومت نظامی و پلیسی آزادی فردی را از بین می برند؛ دولت دارد جای کلیسا را می گیرد. در بسیاری از کشورها دولت در خصوصی ترین امور زندگی مردم دخالت می کند؛ به آنها می گوید چه چیزهایی بخوانند، به چه چیزهایی عقیده داشته باشند و به چیزهایی نداشته باشند، یا چگونه بیاندیشند. دولت نقش کلیسا را بر عهده گرفته؛ چیزهایی را به عنوان اخلاق صحیح بر شهروندان عرضه می کند و همیشه آنها را می پاید تا مبادا تخطی کنند. دولت شده است کلیسای مدرن. انسان قبلا برده ی کلیسا بود، امروز برده ی دولت است؛ قبلا تعلیم و تربیت و همه چیزش را کلیسا کنترل می کرد حالا دولت می کند. و هیچ کدام آنها هرگز کمترین توجه و علاقه ای به آزادی انسان نداشته اند.»
چه ارتباطی بین فرد و جامعه وجود دارد؟ مسلما جامعه برای فرد است، نه بر عکس. هدف جامعه شکوفایی و بارور ساختن انسان است؛ جامعه باید به فرد آزادی بدهد تا فرصت یابد خرد و آگاهی خویش را بیدار کند و به حد اعلای شکوفایی برساند. خرد و آگاهی تنها در پرورش یک مقدار دانشهای علمی و تکنیکی نیست، بلکه در ارتباط بودن با آن حقیقت خلاقی است که ورای چیزها و اشتغالات سطحی ذهن است. خرد و آگاهی حاصل انباشتن چیزها در ذهن نیست، بلکه نتیجه ی رهایی از عطش موفقیت و میل سیرایی ناپذیر «شدن» و به دست آوردن است. هوشیاری و آگاهی یک چیز ایستا نیست، قابل کپی و تقلید یا استاندارد شدن نیست؛ و بنابراین چیزی نیست که بتوان انرا به کسی آموخت. آگاهی تنها در آزادی شکوفا و متجلی می گردد.