آهو :
دوستانِ عزیز . من کسی رو دعوت نکردم تا بهتون حق انتخاب بدم هر کی دلش میخواد میتونه در وصفِ من شعر بگه

گوینــــــــد آه را چـــو زاد مـادر ، به او گفت خیاطی بیاموز
آهو بر چرخ خیاطی تا صبــح بنشست و خیاطی آموخت
برچهـــره، ماسک اوتی و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت
بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش تا رســم کمان کشـیدن آموخت
هر مــــاه برفـــت نزد جـــــراح آیین ِ چروک چیـــــدن آموخت
پولهایش را همه، در راه خریدن طلا بیاموخت
آســــــوده نشست و خیاطی را در زیباکده بیاموخت
چون خراب شد لباس صغری، مدد رساندن آموخت