خانه
عضویت
ورود
صفحه اصلی
تبادل نظر
تالار اصلی
مدیریت تالار
قوانین و مقررات تالارهای گفتگو
نقطه نظرها، پيشنهادات و سوالات
راهنمای تالار
تبادل نظر آزاد
عمومی
گــــــــــوناگون
جشن، مهمانی ها و ملزومات
فروشگاه
محله گردی در تهران
مناسبت ها
وبلاگ
تعطیلات گردی و وقت گذرانی
زیبایی و سلامت
پوست و مو
زیبایی
آرایش
پزشکی
تغذیه
تناسب اندام
سبک زندگی
سبک زندگی
تناسب و زیبایی
مد و لباس
خانه و دکوراسیون
موفقیت و شادکامی
آشپزی و شیرینی پزی
انواع غذا
دسر و نوشیدنی
همه چیز در مورد عروسی و نامزدی
عمل زیبایی
زیبایی روح
برندها
خانواده
ازدواج
همسرداری
بارداری و زایمان
فرزندان
روانشناسی
زناشویی
ورزش
اخبار ورزش بانوان
چهره ها و قهرمانان ورزش بانوان
رشته های ورزشی
باشگاه های ورزشی
فدراسیونها، هیات ها و انجمنها
ورزش های محلی
ورزش کودکان و نوجوانان
سایر
فرهنگ و هنر
نمایشگاه و گالری
سینما ، تئاتر و تلویزیون
هنر
موسیقی
کتاب و مجله
سرگرمی
عکس روز
فال و شخصیت شناسی
اخبار روزانه
بازی
تکنولوژی های روز
مقالات
گروه مقالات
سلامت
پوست و مو
زیبایی
آرایش
اخبار پزشکی
ورزش
تغذیه
تناسب اندام
جراحیهای زیبایی
خانواده
ازدواج
همسرداری
بارداری و زایمان
فرزندان
روانشناسی
زناشویی
سرگرمی
فال روزانه و هفتگی
عمومی
سفر و گردشگری
تکنولوژی های روز
سبک زندگی
تناسب و زیبایی
مد و لباس
خانه و دکوراسیون
موفقیت و شادکامی
آشپزی و شیرینی پزی
نوشیدنی
عروس
فرهنگ و هنر
سینما، تئاتر و تلویزیون
هنر
موسیقی
برندهای زیبا
تماس با ما
تالار گفتگو
مقالات
کاربر
ثبت نام
مرا به خاطر بسپار
کلمه عبورم را فراموش کرده ام!
زیباکده
سرگرمی
بازی
1.18M
من شما را به چالش دعوت میکنم!
جدیدترین مطالب این تاپیک (کلیک کنید)
۱۲:۰۵ ۱۳۹۶/۲/۱۰
fatemeh.g21
سه ستاره ⋆⋆⋆
|
3229
|
3068 پست
ASEMAN :
کلاس دوم راهنمایی بودم و خواهرم اول راهنمایی، مامانم قیمه و آش بار گذاشته بودند، به من و خواهرم گفتند من میرم بیرون، ساعت 11لپه رو بریزید توی قیمه و عدس رو بریزید توی آش تا برگردم. ما هم گفتیم :چششششششم
خلاصه عرضم به حضورتون که ساعت 11شد من به خواهرم گفتم که ساعت 11شد برو کاری که مامان گفته بود انجام بده، چند لحظه بعد دیدم خواهرم گریان از اشپزخونه اومد بیرون، من که حسابی ترسیده بودم پرسیدم چی شده؟؟؟
و فهمیدم که بلللله خواهر جان اشتباها لپه رو ریختن تو آش و عدس رو ریختن تو قیمه 😕
بعد از دلداری دادن به خواهرم گفتم اشکالی نداره بیا بریم اشپزخونه ببینیم چکار میتونیم بکنیم....
دوتا سینی خیلی بزرگ داشتیم در اوردیمشون و به سختی قابلمه ها رو آوردیم پایین و خالی کردیم تو سینی ها و شروع کردیم به جدا کردن لپه ها از آش و عدسها از قیمه 😂😂😂
خلاصه سوختیم و ساختیم، تا یکساعت طول کشید.بعد سریع سینی ها رو شستیم و قابلمه ها رو گذاشتیم رو اجاق گاز و همه جا رو مرتب کردیم و رفتیم جلوی تلویزیون و بهم قول دادیم به هیچکس نگیم 😉
ساعت 1 اعضا خانواده یکی یکی اومدند و سفره ناهار پهن شد.... اما من و خواهرم گفتیم ما گرسنه نیستیم، حالا مامان هی اصرار که چرا نمیخورید؟!؟
خلاصه بعد از دو روز وجدان درد، موضوع رو به مامان گفتیم و مامان در حالیکه خنده اش گرفته بود، کلی ما دوتا رو دعوا کرد که چه دخترایی، چقدر بی حواس،آخه حواستون کجا بود.......
چه حوصله ای داشتین شما جدا کنین
خوبیش اینه کسی نفهمید
لینک مستقیم
گزارش تخلف
2 کاربر از این پست مفید تشکر کرده اند (نمایش سپاس ها)
برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت
ثبت نام
کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛
(Log In)
کنید.
موضوع قبل
زیربخش
بازی
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
×
ویرایش پست پیشرفته
تبلیغات