اهم اهم ...
ببخشید گلوم گرفته بود دوستان .حدود 3سال و اندی پیش در دوران دبیرستان روز تولدم بود و بچه های کلاس در یک تصمیم آنی قرار بر این گذاشتن که اهنگ اقای علیرضا روزگار (ناری ناری )رو برام بخونن و ادا بازی دربیارن و به جای شمع هم با کبریت کاغذ آتیش میزدن و منم باید فوت میکردم .این قرارا گذاشته شد .از اون طرف یه مدیری داشتیم بیا و ببین دندونش همانند گراز (البته بچه ها این اسم رو دندونش گذاشته بودن .من بچه مثبتی بودم و از این حرفا نمیزدم بعله) و مقنعه ایی که در اثر اینور اونور شدنش خط وسط مقنعه رفته بود به سمت گوش و عینکی که دارای فرم کلفت سیاه بود و مقنعه رو شبیه خانم دارابی در فیلم ورود اقایان ممنوع پوشیده بود ( حالا خودتون دیگه این خانم مدیر رو تصور کنید ).بالاخره وقت تولد گرفتن شد .فک کنید یکی از بچه ها جارو برداشته بود و شبیه میکروفون گرفته بود جلوش و ترانه رو میخوند بچه هاهم باهاش همخونی میکردن و یکی از بچه هاهم تی برداشته بود و مثلا گیتار میزد جون خودش . خلاصه روده بر شده بودیم که شروع کردن کاغذ اتیش بزنن . داشتم کاغذارو فوت میزدم که مدیرمون وارد شد .(قیافه هارو خودتون تصور کنید شبیه چالش مانکن شده بودن ) یهو دیدم سریع بچه ها بدون اینکه مدیر بفهمه کاغذهای نیمه سوخته و ریختن سطل زباله و سریع درش رو بستن .حالا خانم مدیر داشت بازخواست میکرد که ازشما دخترهای بزرگ بعیده و هم سنو سالای شما دارن بچه بزرگ میکنن و اونوقت شما خودتون رو یکی باید بزرگ کنه و ازاین حرفا .حالادراین بین از کناره های در سطل دود بیرون میومد و یه بوی سوختگی تو کلاس پیچیده بود و بچه ها هم با هم پچ پچ میکردن و ریز ریز میخندیدن ومنم داشتم از خنده منفجرمیشدم که خانم مدیر متوجه صورت کبودم شدو گفت مواظب باش نترکی و با این حرفش کلاس رفت رو هوا و بااین توصیفات بازم متوجه بوی سوختگی نشدو بیرون رفت و ماهم سریع سطل و به حیاط رسوندیم و زنگ بعد سطل زباله رو با یه کلاس دیگه عوض کردیم تا کسی متوجه چیزی نشه .تنبیه این کارمون هم این شدش که اون سال همه ی مدرسه رفتن اردو و کلاس مارو نبردن . خانم مدیر بد تلافی کرد بددددددد.
http://dl.jahan-music.com/direct/music/95/dl/Alireza Roozegar - Nari Nari.mp3
واقعا حرفی ندارم که به این اقای خواننده بزنم .