خب دوستان ۱۵تاشو گفتم پنج تاش مونده.ببخشید تیکه تیکه مینویسم نی نی کوچولو ها زیادی اذیت میکنن نمیذارن گوشیو بردارم.
۱۶.عموم تازه کراوات خریده بود منم ادعا کردم گره کراوات بلدم کلی گره توهم توهم زدم بعدشم باسوزن چنتا کوک محکم زدم طفلک آینه نبود تو حیاط نیگا کنه همینطور نشست هی میگفت اشتباه نیست عموجان من میگفتم نه تو بلد نیستی ساکت باش وقتی تموم شد کلی فحش نثارم شد چون کراواتش کلا داغون وخراب شد هنوز یادگاری نیگهش داشته
۱۷.یه روز بابام از این شیرینی میکادو ها خریده بود گذاشته بود تو ماشین و پیاده رفته بود بیرون منم یه دونه ورداشتم رفتم تو خونه می خوردم همه گفتن از کجا گفتم سوپر محله آوده دونه پونصد تومن همه پول دادن منم رفتم کل جعبه رو بهشون دونه دونه فروختم دوازده تومن جمع کردم اما دیگه آخرشبو تعریف نمی کنم چی شد وقتی همه فهمیدن
۱۸.توی زندگیم چون نتونستم درسم و تا مقاطع بالا ادامه بدم احساس پوچی میکنم.
۱۹.از مرگ شدیدا میترسم جوری که تمام زندگیم احاطه کرده ویه جورایی افسرده شدم
۲۰.اگه خدا فقط بهم یه فرصت بده ازش میخام منو به چندسال پیش برگردونه.ف قط همین