نوشان :
Diba39 :
من اگه بخوام برگردم به گزشته به روزی برمیگردم که عزیزی بهم گفت میشه امروز نری پیش من بمونی من گفتم نه باید برم وقتی که برگشتم دیگه نبود
اگه بر گردم به اون موقع بازم میرفت ولی من پیشش بودم
خدایا منو ببخش
از همه حسرت ها این حسرت ، حسرت انگیزتر بود
دیبا جون غصه نخور امیدوارم کم کم خاطرات خوبت با اون عزیز جای خاطره آخرین لحظاتو بگیره و هر وقت بهش فک میکنی اون خاطرات خوب یادت بیاد
نوشان جان همه کسم بود مادرم بود...وقتی رفتم خونه فرشته ها برده بودنش پیش خدا ....آه
کاشکی نمیرفتم سرکار پیشش بودم
