بچه ها اگه ایده من رای بیاره قبل از شروع داستان یه کوچولو بیشتر راجع بهش توضیح میدم. نوشان گفتش که اینجوری خیلی روانشناسی میشه ونیاز داره که اطلاعاتمون در مورد روانشناسی به خصوص روانشناسی کودک زیاد باشه. من فکر می کنم همه ما یه خاطراتی از کودکیمون داریم که می گیم اگه من جای مامان یا بابا بودم در مورد خودم این کار رو می کردم. مثلا وقتی پنج سالم بود مامان منو فرستاد دنبال خرید ماست با خواهر دو سالم و من خیلی ترسیدم. یا مثلا مامان منو وقتی چار سالم بود توی مهمونی تنها گذاشت و یه خانم غریبه می خواست گوشواره منو بدزده. یا وقتی بزرگتر شدم 18 سالم بود و اولین بار دوست پسر داشتم مامان اینکار رو کرد که باعث شد من کلا از رابطه با جنس مخالف بترسم یا فاصله بگیرم یا ... که تو فکر می کنی بهترین تصمیم نبوده و حالا میای یه جور دیگه تصمیم می گیری حالا تو واقعا هم فرزندی هم مامان و تجربه هر دو رو همزمان داری حالا چقدر می تونی موفق باشی.
به نظرم اینطوری نوشتن نیاز به داشتن علم روانشناسی خیلی زیاد نمی خواد چون تو به اندازه کافی هر دو رو درک می کنی و می شناسی