خانه
716K

کافه نویسندگان

  • ۱۴:۵۲   ۱۳۹۴/۱۲/۱۷
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    میگن یه باد جزغله میوزه یه روزی ، یه برگ زردی از درخت میوفته سر راه یه کرم ابریشم سبز و چاقی که میرفته برگ بخوره گنده بشه. بعد این برگه که میوفته کرمه مجبور میشه مسیرشو عوض کنه و بعد میرسه به یه تخته سنگ ازش میره بالا بعد یه جوونی از اون ورا میگذشته با کت و شلوار داشته میرفته یه جایی ( معلوم نیس کجا) خسته میشه میشینه رو همون تخته سنگه و کرمه له میشه و شلوار این بنده خدا کثیف میشه این آقا دوان دوان خودشو میرسونه به یه خشک شویی و التماس که این و زود تمیز کنید جوون مادرتون از قضا ( این و با لحن آقوی همساده بخونین) توی اون خشکشویی اون روز یه دختر جوونی رو میبینه که دختر صاحب مغازه بوده و ازش خوشش میاد و یه دل نه صد دل...
    و این دو تا جوون ازدواج میکنن میشن پدر و مادر آبراهام لینکلن که قانون لغو برده داری رو در آمریکا تصویب کرد.....
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان