
اثر پروانه اي ، داستان زندگي اوان است که در بازگشت به خاطرات گذشته و سفر به آينده اتفاق مي افتد. در واقع وي با بازسازي خاطرات و وقايع گذشته شکلهاي مختلفي از آينده را تجربه مي کند و در هر يک از اين تجريبات گويي انسان ديگري مي شود. اين بازسازي گذشته درباره 3 خاطره روي مي دهد. خاطره انفجار و کشته شدن مادر و کودکش ، دوم ، خاطره سوزاندن سگ و سومي نيز خاطرات مربوط به زيرزمين و فيلم ساختن پدر کيلي ، دختر مورد علاقه اش است.
اين 3 حادثه که در ضمير ناخودآگاه اوان به ضربه هاي قدرتمندي بدل شده ، تمام شخصيت و هويت او را تحت تاثير خود قرار داده است.
آنچه انگيزه و علت اصلي اين بازسازي هاست ، عشق به کيلي و رسيدن به اوست. اوان در هر يک از اين بازسازي خاطرات به کيلي نمي رسد و در پايان فيلم نيز همچنان اين فراق ادامه مي يابد. او مي کوشد با جابه جايي خاطرات و چيدمان دوباره آن شرايط را به نفع خويش تغيير دهد؛ اما در نهايت اين واقعيت بود که خود را بر وي تحميل مي کرد. شخصيت اوان در هر يک از اين بازسازي سه گانه براساس تيپ هاي متفاوتي شکل مي گيرد، گاهي در مقام يک قهرمان و گاهي ترسو و گوشه گير و بعضي وقتها نيز مقتدر و زورگو؛ اما هيچ کدام از اين کاراکترهاي رفتاري به تغيير اوضاع کمکي نمي کند و کيلي همچنان با او فاصله دارد. 2 نکته ظريف در اين بازسازي ها وجود دارد: يکي اين که هرگونه تغييري در خاطرات گذشته درجسم او نيز تاثير مي گذاشت به عنوان مثال در بازسازي خاطره انفجار، زماني که وي به نجات آن مادر و دختر مي شتابد در عالم واقع دستهايش را قطع شده مي بيند و نکته دوم اين که وي در تغيير دنياي گذشته آزادانه برخورد مي کند و حوادث آن را به ميل خويش تغيير مي دهد و بازسازي مي کند؛ اما در شکل دهي به آينده چندان اختياري از خود ندارد و به جبر تقدير تن مي دهد، مانند کشتن برادر کيلي يا رفتن به زندان!
فیلم قصد جدا کردن این دو عالم رو نداره در حقیقت نیز چنین چیزی وجود نداره. حتی چیزی که از عنوان فیلم بر میاد همین نکته هست که تغیرات کوچکی در تصمیم گیری ما به تغیرات عمیقی در آینده ی واقعی ما منجر میشه. جمله ی معرفی فیلم که یکی از دوستان در وبلاگ پنجره htpp://5are.blogfa.com به آن اشاره کرده بود هم ناظر بر همین مساله است: یک چیز رو تغییر بده، همه چیز تغییر خواهد کرد. Change one thing, Change every thing .
نکته ی دیگر اینکه [ به قول رضا ] "کارکتر های رفتاری" اصلا قرار نیست اوضاع رو تغییر بدن، این خود اوان هست که با تغییر دادن خاطرات آینده یا همون "کاراکتر رفتاری" رو می سازه.
اين فيلم در واقع به مساله جايگاه انسان در نوسان جبر و اختيار اشاره مي کند و تاثير اراده و تقدير را بر سرنوشت آدمي نشان مي دهد؛ گرچه کنشهاي جنون آميز اوان ريشه در حالات بيمارگونه وي دارد، ولي نشان از حقيقتي رواني در انسان دارد. حسرت گذشته ، احساس گناه و تاثيرات ماندگار خاطرات گذشته بر آدمي همواره وجود دارد و به رفتار وي در زمان حال و آينده شکل مي دهد. گذشته اي که ما را رها نمي کند و در ضميرناخودآگاه آدمي پنهان است.
اینکه کنشهای اوان نشان از حقیقتی روانی در انسان داره کاملا درسته اما به لحاظ داستانی در اوان حالت جنون آمیز و بیمار گونه نبود بلکه گویی قدرتی ماورایی در اوان وجود داشت که منجر به تجربه ی جهان های موازی میشد که ناشی از اختیار کردن تصمیمات متفاوت در لحضاتی خاص از خاطرات و زندگی او بود. این لحضات در زندگی انسانها بی شمار است و گزینش این چند لحضه به لحاظ روایی تنها حالت تمثیلی داشت.
اثر پروانه اي را مي توان بر مبناي نظريه هاي روانکاوي و ديدگاه هاي فرويد نيز تحليل کرد. سرکوب حوادث تلخ گذشته در ضمير ناخودآگاه مي ماند، اما فراموش نمي شود و در آينده به شکلهاي روان رنجوري ، افسردگي يا پرخاشگري و نابساماني هاي رفتاري بروز مي کند. روانکاوري و هيپنوتيزم به عنوان شيوه هاي درماني مبتني بر همين ديدگاه است.
در سکانسي که دکتر روانپزشک او را هيپنوتيزم مي کند وقتي به خاطره تلخ و رنج آور انفجار و نزديک شدن اتومبيل آن مادر و فرزند به نقطه انفجار مي رسد، اوان مي کوشد مقاومت کند و درباره آن سخني نگويد، اين نقطه اي است که روانکاوان به آن مرحله خودسانسوري مي گويند. مرحله اي که انسان مي کوشد آن را فراموش يا سرکوب کند و به شکلي از بيان آن طفره رود؛ ولي روانکاو با شفاف سازي اين نقطه به آزادسازي ذهن و ضمير ناخودآگاه فرد از آن تکانه کمک مي کند و رهايي و درمان اتفاق مي افتد؛ البته بيماري پدر اوان را نيز نبايد ناديده گرفت. جيسون در يک آسايشگاه رواني به سر مي برد و گويي او نيز از يک خاطره تلخ و عذاب آور رنج مي کشد. امنيت نداشتن رواني ناشي از اين ارتباط عاطفي براي اوان وضعيت بغرنج رواني ايجاد مي کند و در فراموشي و روان پريشي هاي وي تاثير عميقي مي گذارد، نشانه هايي از اين درگيري هاي دروني را مي توان در نقاشي اوان دريافت ، نقاشي اي که نفرت از پدر و عقده اديپ را در وي بازنمايي مي کند و گويي او همواره به قتل پدر مي انديشيده است.
در مورد این قسمت از تحلیل زیاد توضیح نمی دهم اما کاش یک نکته دیگر را هم در کنار شباهت اوان با پدرش اضافه میکرد. اوان با پدرش شباهت هایی دارد اما اوان تها با پدرش شباهت ندارد، در آخر فیلم متوجه یک اتفاق بی نظیر خواهیم شد و آن به دنیا نیامدن اوان است که گویی تصمیم میگیرد اصلا به دنیا نیاید و از این لحاظ با سه فرزند دیگر خانواده که سقط شده اند مشابهت دارد. در این مورد شعر خیام هم زیباست که با جبر و اختیاری که مطرح شد و سرنوشت که از محورهای تفکر در نزد کارگردانان فیلم هم هست موازیست:
گر آمدنم به مـــــن بدی نــــــامدمی ور نیز شدن به من بدی کی شدمی؟
به زان نبدی که اندر این دیر خراب نه آمدمــــــی نه شــــدمی نه بدمی
و مساله دیگر در همین مورد مساله ی دور موجود در این داستان است که ما را به این فکر وا می دارد که انگار این اتفاق برای هرکسی از جمله پدر اوان و فرزندان دیگر خانواده و حتی خود ما می تواند رخ دهد که روزی برسیم به اینکه چشم باز کنیم و ببینیم تمام زندگیمان را در رحم مادرمان دیده ایم و آنگاه تصمیم بگیریم که به دنیا بیاییم یا نه!
اثر پروانه اي ، گرچه از نظر ساختاري از جذابيت هاي تکنيکي و داستان پردازي برخوردار است ؛ اما از پشتوانه فلسفي و نظري عريان و شفافي برخوردار نيست و از نظر ايدئولوژيکي و هستي شناسانه به نظريه آشوب نمي پردازد و تاثير او از اين ديدگاه بيشتر در داستان پردازي و فرم صوري فيلم استفاده مي شود تا دفاع فلسفي از ادعاي خويش.
اوان براي رهايي از وضعيت خويش و اثر پروانه اي آن به شيوه اي روانکاوانه عمل مي کند. اين اتفاق زماني مي افتد که دکتر روانپزشک به او مي گويد؛ دفترچه خاطراتي که خود نمادي از ضمير ناخودآگاه اوست ، تصوراتي است که ذهن او ساخته است و واقعيت ندارد، همان اتفاقي که براي پدرش افتاده بود، پدرش نيز هميشه از آلبوم عکس حرف مي زد که وجود واقعي نداشت و ساخته توهمات وي بود. در اين معني اثر پروانه اي به فيلم «ذهن زيبا» شبيه مي شود که قهرمان داستان به اين نتيجه مي رسد همه اين روان رنجوري ها ناشي از توهمات و ساخته ذهن خيالي وي بوده است.
اوان نيز به حالات شيزوفرني خود پي مي برد و دفترچه هاي خاطراتش را در آتش مي سوزاند و از بين مي برد و مي گويد من خودم هستم و احتياج به آنها ندارم. حقيقتي که انسان معاصر امروزي سخت به فهم آن نيازمند است. بيشتر تصورات و حالات روحي ما بيش از آن که بر ساخته واقعيت باشند، ناشي از تصورات ذهني غيرواقعي است که در خيالات ما ساخته مي شود و همچون زخمي از گذشته (جاي سيگار روي بدن اوان) بر روح ما به يادگار مي ماند و رنجمان مي دهد.
در آخر باید بگویم که فیلم درگیری روانی زیادی برای مخاطب عام ایجاد می کند که قابل تقدیر است و این در کنار ساخت کم نقص فیلم است. بدون شک نویسندگان فیلمنامه در جنبه های روانشناختی و حتی فلسفی فیلم قصد پاسخگویی به مسایل حیات زمان مند انسان را نداشتهاند و بیشتر به ایجاد پرسش ها و بررسی امکان های مختلف موجود در حیات انسان را مد نظر داشته اند. پرداختن به موضوع سرنوشت مخصوصا در دنیای سینما تازه گی ندارد، اما رویکرد تازه به موضوع از عوامل جذابیت هر اثر هنری است.
باتشکر از نقد وبلاگ هایلایت