چندتا یاداوری بهت بکنم فِرک :
توی قسمت بیست و نهم داریم :
"صادق گفت که آلمانیها تمام مدت او را گروگان گرفته بودند. پولها را ربوده و تنها با این شرط رهایش کرده بودند که بیاید و پیغام آنها را به رضا برساند"
پس توی اولین قرار که صادق رفته بود، قرار بوده پولی به آلمانیا بدن نه که بگیرن و حالا هر چیزی که معامله در ازای این پول بوده افتاده دست پاکستانیا اما صادق پولها رو نداده و پیچیده. پس سر آلمانیا حسابی اونجا بی کلاه مونده و وارد بازی قاچاق شدن تو قسمت سی و یکم.
توی قسمت 24 مهرنوش داریم :
"بر عکس همه که حالا به صادق مشکوک بودن، رضا تقریبا مطمئن بود که صادق دزدیده شده و به خوبی می دونست که باید چیکار کنه ... "
پس یعنی کلا یه معامله خیلی ساده و دوستانه هم با آلمانها در کار نبوده و احتمال اینکه دزدیده شده باشه صادق و همونطور که خودش بلوف زد گروگانش بگیرن هم بوده اما خوب رشته داستان انگار تغییر کرد و آلمانها بعدا مثبت شدن و فکر کردن اینا هم خوشنام هستن.
در کل اما چون باید زود تمومش کنیم به قول مهرنوش شاید همه جزییات اوکی از آب در نیاد که همین چند نویسندگی شاید یه بخش از فانش هم همین باشه.