بهزاد لابی :
چندتا یاداوری بهت بکنم فِرک :
توی قسمت بیست و نهم داریم :
"صادق گفت که آلمانیها تمام مدت او را گروگان گرفته بودند. پولها را ربوده و تنها با این شرط رهایش کرده بودند که بیاید و پیغام آنها را به رضا برساند"
توی قسمت 24 مهرنوش داریم :
"بر عکس همه که حالا به صادق مشکوک بودن، رضا تقریبا مطمئن بود که صادق دزدیده شده و به خوبی می دونست که باید چیکار کنه ... "

بهزاد وقتی من این قسمت رونوشتم توی ذهنم این بود که صادق خیانت نکرده-استناد به همون پستی از مهرنوش که گذاشتی، چون رضا کاملا بهش اعتماد داشت و در ضمن به آلمانا اعتماد نداشت -قبل و بعد از این هر نویسنده ای اومد با فرض خودش نوشت نوشان پست بعدی خودش رو با فرض خیانت صادق نوشت. برای همین پستها با هم جور در نمیان.
توضیح بیشتر در مورد این قسمت که من نوشتم: در این قسمت من فرض رو بر عدم خیانت صادق گذاشتم. صادق قرار 2.5 رو از آلمانا بگیره آلمانها هم این پول رو میدن جلوی شاهدان از طرف رضا ولی بعد صادق و پولها رو میدزدن که این فکر رو ایجاد کنن که صادق خیانت کرده. با این کار صادق رو مجبور می کنن که با وجود اینکه الان همه بهش مشکوکن برگرده پیش رضا و 10 درصد رو طلب کنه.....
اما بعدا داستان جور دیگه ای استنباط شد که صادق دروغ میگه و خودش رفته پنهان شده و بعد این دروغ رو سر هم کرده...