۱۲:۲۴ ۱۳۹۶/۵/۲۲
غزل می خواهد راز کشته شدن خدیجه را کشف کند دست به دامن پوریا می شود. پوریا ضبط صوت کوچک غزل را می برد و هرشب کنار یک پنجره از خانه رامین که عاشق خدیجه بوده می گذارد.
حیدر باغبان خانه شبی پوریا را می بیند ولی بعد از شنیدن حرفهای پوریا او را رها می کند و می گوید این داستان را فراموش کند.
غزل در صداهای ضبط شده می شنود که رامین به پدرش هاشم می گوید امیدوارم پای تو در کشته شدن خدیجه وسط نباشد. هاشم به رامین می گوید عشق بین سالاری و شاهپوری مسخره و اشتباه است اما رامین می گوید که تو خودت عاشق نرگس سالاری خواهر محمود خان سالاری بوده ای.
پوریا راهی خانه خیابان گلستان می شود تا سر از کار رامین در آورد و بداند چرا سعید به آن خانه رفت و آمد دارد.
غزل با پوریا تماس می گیرد که زود برگردد و به خانه نزدیک نشود زیرا سعید خود را به غزل در روستا رسانده و چیزی درباره خانه به او گفته. پوریا می بیند دم خانه رامین پر از ماشین پلیس است ولی رامین گریخته است.
در حالیکه غزل سعید را سوال پیچ کرده می بیند عمو پدرام از روستا دور می شود به همراه سعید او را تعقیب می کنند و می بینند که دارد در آب رودخانه ای دور از روستا لباس زنانه می شوید.
.
ادامه دارد....