مهرنوش :
فرک جون اتفاقا من نظر دیگه ای دارم، به نظر من پرداختن به حاشیه ها در هر سرزمین دوباره مثل داستان های قبلی که نوشتیم داستان رو از هیجان میندازه و تموم کردنش رو سخت می کنه، به نظر من هر کس طبیعتا روی بهتر کردن سرزمین خودش تمرکز کنه ولی به صورت منطقی نه اینکه مثلا ما داریم سواره نظام می سازیم یکی باروت رو اختراع کنه، یک جور متوازن، بعد بصورت چرخشی با هم توافق کنیم که مثلا یک امپراتوری یک نبوغ انجام بده و مثلا چیزی بدست بیاره و بعد مثلا یکی اشتباه یا خیانت کنه و چیزی از دست بره همینطور برای همه تکرار بشه که هیچ کس پیروز نباشه تو داستان ولی همیشه صحنه ی داستان پر از هیچان باشه
اگر قرار باشه به حواشی بپردازیم اینقدر زیاد هست که مثل سریال های ترکیه ای با هزار قسمت هم تموم نمی شه 

من فک میکنم اگه فقط بخوایم راجع به جنگ و صلح بنویسیم اتفاقا اصلا هیجان انگیز نیست هیجان و کشش داستان اونجاست که خواننده که ممکنه نفر پنجمی باشه رو با نوشته هامون به شخصیت ها علاقه مند کنیم تا به اتفاقها هم کشش پیدا کنه اگه من مثلا اسپروس و خوب معرفی نکنم خواننده هم به مرگ و زندگیش علاقه ای نداره و اگر این اتفاق واسه همه اقلیم بیوفته دیگه چه اهمیتی داره این اقلیم پیروز باشه بازنده باشه چیزی کشف کنه یا نکنه جزئیات به نظر من اگر به اندازه باشه تو جذابیت داستان کمک میکنه سریالها ترکیه ای اگه میبینی انقد نچسب و مزخرفه به خاطر حواشی نیست به خاطر اینه که هزارتا اتفاق میوفته تو یه قسمت که همشم قابل پیش بینی و تکراریه
ما اگه خلاقیت به خرج بدیم و یه کم بیشتر از خبرگویی به داستان پردازی رو بیاریم داستانمون پرکشش تر میشه واسه یه خواننده غیر از خودمون