خانه
238K

رمان ایرانی " عزیز جان "

  • ۱۵:۵۵   ۱۳۹۶/۳/۲۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان عزیز جان


    قسمت سی و نهم

    بخش دوم




    آقا جان نوبت شماس بفرما …..
    آقا جان گفت : بله ... خوب من چند وقت هست که اوس عباس رو می شناسم ... اگر از نظر من مورد قبول نبود , کار به اینجا نمی کشید ... پرس و جو کردم استخاره کردم و مشورت …… خدا رو شکر همه خوب اومد ... پس به امید خدا ….

    خان باجی رو کرد به بانو خانم که : عمه خانم نوبت شماس ... بفرما ببینیم نظر شما چیه …
    بانو خانم فکر نمی کرد از او هم بپرسند , گفت : وا مگه منم باید نظر بدم ؟ باشه میگم ... اتفاقا دلم می خواست یه چیزایی بگم … نرگس خیلی دختر خوب و خانمیه ... شیرین زبون و با سلیقه ... از هر انگشتش یه هنر می ریزه ... نکنه به خاطر گناهی نکرده , یک روز مجازات بشه که خدا رو خوش نمیاد ... اگر می تونین به قول خودتون نرگس رو به عنوان عروس قبول کنید , این کارو بکنین وگرنه اون الان زندگی خوبی داره و خدا رو شکر مشکلی نداره , ولش کنین به حال خودش تا بچه هاشو بزرگ کنه ... اونقدر نجابت داره که شوهر نخواد ...
    ( بانو خانم خیلی فهمیده بود و همیشه وقتی در مورد من حرف می زد از ته دل من می گفت ) … اینم نظر من …




    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان