خانه
238K

رمان ایرانی " عزیز جان "

  • ۱۶:۱۸   ۱۳۹۶/۳/۲۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان عزیز جان


    قسمت چهلم

    بخش سوم

     


    فامیل داماد اومدن ... هنوز هوا خیلی سرد بود و یخ بندون … کالسکه ها اومدن تو و مهمونا اومدن ...
    بچه های آقا جان فکر کنم به سفارش آبجیم غوغایی به پا کردن ...
    باز طبق رسوم خان باجی اول طبق کش ها رو وارد اتاق کرد و پیشکش ها رو آوردن ... فکر می کنم پنج تا طبق بود ... گذاشتن وسط اتاق و خودشون اومدن تو و مردا به سرسرا رفتن ...
    دایره زن ها ریتم شادی رو می زدن که خان باجی چادرشو برداشت و شروع کرد به رقصیدن ... و این شور و حال مجلس رو زیاد کرد و همه اومدن وسط و بزن و برقص راه افتاد ….
    تا احمد آقا خبر اومدن عاقد رو داد ...

    همه چادر به سر کردن و ساکت شدن و به دنبال عاقد به سرسرا رفتیم و من در جایی که برای عقد آماده کرده بودن , نشستم …….




    ناهید گلکار

    ویرایش شده توسط *** نازمیـــن *** در تاریخ ۲۴/۳/۱۳۹۶   ۱۶:۱۸
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان