داستان عزیز جان
قسمت چهلم
بخش سوم
فامیل داماد اومدن ... هنوز هوا خیلی سرد بود و یخ بندون … کالسکه ها اومدن تو و مهمونا اومدن ...
بچه های آقا جان فکر کنم به سفارش آبجیم غوغایی به پا کردن ...
باز طبق رسوم خان باجی اول طبق کش ها رو وارد اتاق کرد و پیشکش ها رو آوردن ... فکر می کنم پنج تا طبق بود ... گذاشتن وسط اتاق و خودشون اومدن تو و مردا به سرسرا رفتن ...
دایره زن ها ریتم شادی رو می زدن که خان باجی چادرشو برداشت و شروع کرد به رقصیدن ... و این شور و حال مجلس رو زیاد کرد و همه اومدن وسط و بزن و برقص راه افتاد ….
تا احمد آقا خبر اومدن عاقد رو داد ...
همه چادر به سر کردن و ساکت شدن و به دنبال عاقد به سرسرا رفتیم و من در جایی که برای عقد آماده کرده بودن , نشستم …….
ناهید گلکار