خانه
238K

رمان ایرانی " عزیز جان "

  • ۱۵:۴۳   ۱۳۹۶/۴/۲
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان عزیز جان


    قسمت پنجاه و هفتم

    بخش دوم




    اوس عباس گفت : خوب معلومه آدم میاد خونه ی پسرش , می بینه عروسش بی خبر رفته ….

    خان باجی که نمی تونست در هیچ شرایطی جلوی خنده شو بگیره با صدای بلند خندید و گفت : می ببینی اصلا خودشو نجس نمی دونه … شایدم برای این بود که دیدم پسرم بیخودی داره داد و قال راه می ندازه ... من که بهت گفتم خاطرم از نرگس جمعه … از دست تو ناراحت شدم بچه ….
    رجب دید که خان باجی می خنده , اونم خندید و گفت : آقا جونم که بچه نیست …

    خان باجی گفت : خوب بچه ی منه ... توام که زن بگیری مامانت بهت میگه بچه …
    اوس عباس پرسید : بالاخره نگفتی کجا بودی ؟

    منم جریان شب قبل رو تعریف کردم و جلوی خان باجی گفتم : وقتی دیدم صبح نیومدی , ترسیدم بیان و اثاث رو ببرن ... برای همین از خونه رفتم بیرون که اگر نباشیم جرات نمی کنن … بد کاری کردم ؟ هی تو خیابون ها راه رفتیم ، خسته شدیم ... سوار درشکه شدیم ... اونم خیلی دور زد ... همین سر خیابون بودیم
    خان باجی زد رو دستش که : خاک عالم تو سر دشمنم ... آره عباس ؟ این طوریه ؟ زن و بچه ات باید این طوری زندگی کنن ؟ اگه شیرت داده بودم می گفتم شیرم حرومت باشه ولی افسوس این کارم نمی تونم منِ خوشبخت بکنم ... ای اقبال بلند … بگو ببینم این بدهکاری برای چیه ؟
    اوس عباس که غافلگیر شده بود … گفت : تقصیر من نیست خان باجی ... صاب کارم پول نداده …..

    خان باجی گفت : غلط کرده … پاشو … پاشو بریم پیشش ... کی بود ؟ اسمش چی بود ؟ از حلقش می کشم بیرون ... شهر هرت که نیست …
    اوس عباس گفت : نه ... بذار یه پولی تهیه کنم اینا رو رد کنم , سر فرصت ازش می گیرم ... بیچاره گرفتاره ….
    خان باجی داد زد : تو گرفتار نیستی ؟ به تو چه که گرفتاره ؟ راستشو بگو عباس ... راستی و شجاعت صفت مرده و غیر این نامردیه ... اون شرف خان که من می شناسم یا باهات خصومت داره یا دیگه به تو بدهکار نیست ... حالا بگو کدوم درسته ؟ ...
    اوس عباس مِن و مِنی کرد و گفت :خوب اختلاف حساب داریم ... خودش میگه بدهکار نیست ولی من حساب کردم که ….
    خان باجی وسط حرفش دوید و گفت : بگو ببینم چرا ازاول حساب کتاب نکردی ؟ بذار تکلیف شرف خان رو بعداً معلوم می کنیم ….. حالا بگو برای این طلب کارا چیکار کنیم ؟ … دیگه الان اون مهم نیست … مهم اینه که حالا برای تو پول نمی شه ... فکر کن امروز باید چیکار کنی ؟ ……




    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان