خانه
255K

رمان ایرانی " آغوش اجباری "

  • ۰۲:۳۳   ۱۳۹۶/۶/۱۹
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    آغوش اجباری


    قسمت هشتاد و پنجم




    شرمنده ش بودم ...
    کم کم اومد کنارم و بغلم کرد ... بوی شامپوی موهاش خیلی خوب بود ... خودمو تو بغلش جمع کردم ... آغوشش دیگه برام امنیت داشت ... ازش نمی ترسیدم ...
    صداشو آروم کنار گوشم شنیدم
    - حنا
    هیچی نگفتم ... می دونستم چی ازم می خواد ... اونم مرد بود , می دیدم چطوری داره جلوی خودشو می گیره ...
    - حنا من نمی تونم خودمو نگه دارم ... هی می گم نیام نزدیکت , می گم درد می کشی ولی دیگه نمی تونم ... دارم دیونه می شم , بهم اجازه بده


    بازم هیچی نگفتم ...
    دو ماه از ازدواجمون می گذشت ...

    کل وجودم جوش زده بود ... صورتم ... سرشونه هام
    موقع رابطه زیر شکمم بدجور درد می کرد ... به مامانم گفته بودم و مامانمم برام وقت دکتر گرفته بود
    وقتی وارد اتاق دکتر شدیم , سلام و احوالپرسی کردیم و رو صندلی نشستم
    مامانم براش مشکلاتمو توضیح داد و خانم دکتر رو به من گفت :
    - چند ماهه ازدواج کردی ؟
    - دو ماه
    - چندبار رابطه داشتی ؟
    - فکر کنم پنج بار
    - بی میلی ؟
    سرمو پایین انداختم ... از زور شرم داشتم آب می شدم ...

    صدای دکتر اومد :
    - دخترم راحت باش , من دکترم ، محرمت ... از منم محرم تر مامانته ... بگو دردت چیه ...
    واسش توضیح دادم ... تعجب کرد و گفت :
    - چون بچه ای و سنی نداری , به خاطر بی میلیت امکان داره دهنه رحمت عفونت کرده باشه و عفونت به شکل جوش خودشو نشون می ده ... با یه معاینه و چند تا آزمایش می فهمیم مشکلت چیه


    وقتی جواب آزمایشا اومد , همونطور که دکتر حدس زده بود عفونت گرفته بودم ... چند نوع دارو واسم تجویز کرد و گفت اگه مدام مصرفش کنم , خوب می شم
    با مامان ازش تشکر کردیم و از مطبش خارج شدیم ... وقتی رفتیم خونه , مامان شروع کرد به نصیحت کردنم ... خودش می دونست دردم چیه
    - دخترم تو چرا انقد لجبازی ؟ آخه ببین فقط خودت ضربه می بینی ... اگه به نیازهای شوهرت پشت کنی , خدا برات گناه می نویسه ... زن و شوهر کنار هم زندگی کردنشون مهم نیست , باید نیازهای همدیگه رو تکمیل کنن ...
    تو دوست داری حسام هیچی نیاره خونه و هر شب با گشنگی سر به بالش بذاری ؟ دوست داری کتکت بزنه ؟ دوست داری بهت بی احترامی کنه ؟
    اون مرده باید بهش احترام بذاری , نیازشو رفع کنی , بهش محبت کنی ...
    دخترم تو هم سعی کن زندگی کنی ... چرا اینجوری ؟ هم به خودت به اون بنده خدا زندگی رو زهرمار نکن ...

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان