گندم زارهای طلایی 🌾🌾
قسمت نوزدهم
بخش اول
گفتم : آخه خاله ...
گفت : آخه بی آخه , چرا کسی نتونست به من حرفی بزنه ؟ چون پدرشو در میاوردم ...
بعد دهنشو کج کرد و ادای منو در آورد و گفت : به علی نگفتم ... هنر کردی ... تو غلط کردی به علی نگفتی ...
حالا ببین چطوری همین امشب حساب عزیز خانم رو می ذارم کف دستش ...
گفتم : تو رو خدا خاله نکن , تلافیشو سر من در میاره ...
گفت : بی صدا باش , دیگه نمی ذارم کسی با تو این رفتار رو داشته باشه ... تو باید هم درس بخونی هم موسیقی که دوست داری را یاد بگیری ... زمونه عوض شده ... دیگه تو رو دست آبجیم نمی دم ...
بزرگترت منم ... بسه دیگه اون برات بزرگتری کرد ... به اون داداش های گردن کلفتت چرا نگفتی ؟
من اگر می خواستم مثل تو رفتار کنم الان کلاهم پس معرکه بود ...
ببین , زندگی جواد خان الان تو دست منه ... زیاد شده که کمتر نشده ... همه چیز بهتر از وقتی که بود داره می گذره ... اگر می خواستم شکل آبجیم باشم الان باید گوشه خیابون می خوابیدم ...
خاله عصبانی بود و من دیگه نمی تونستم آرومش کنم ...
هم از اینکه به اون گفته بودم دلم قرار گرفته بود هم دلواپس عواقب کار بودم ...
اون راست می گفت ... من یک جورایی داشتم مثل خانجانم رفتار می کردم ...
با اینکه خیلی زیاد دوستش داشتم ولی دلم می خواست مثل خاله ام باشم ... قوی و نترس ...
عروسی تو باغی که قبلا مال ما بود و خانجان به یکی از فامیلای نزدیک فروخته بود , برگزار می شد ...
بین زنونه و مردونه چادر زده بودن و دهل زن ها تو مردونه می زدن ...
از مردونه خبر رسید که علی مجلس رو گرم کرده ... خودش می رقصه و بقیه رو هم وادار می کنه برقصن ...
خاله اینو که شنید , با حرص دست منو گرفت و گفت : با هم می ریم وسط , ما هم زنونه رو گرم می کنیم ...
و خودش که تو این کار خیلی ماهر بود , شروع کرد به رقصیدن ... منم یک فکری کردم و با اینکه به اندازه خاله رقص بلد نبودم , رفتم وسط ...
همین طور که روبروی هم بودیم و قر می داد , گفت : اگر دستت اینطوری نبود داریه می آوردم بزنی تا چشمش در بیاد ...
از شجاعتش خنده ام گرفت ... از عقایدش خوشم میومد ...
گفتم : شما داریه بیارین , با همین دست می زنم ...
گفت : حالا شد ... حالا شدی لیلایی که من می خوام ... اگر کاری نکردم بری دانشگاه , حالا ببین ...
گفتم : می رم دانشگاه ... می خوام درس بخونم ... می خوام ساز بزنم ... قول می دم دیگه از کسی نترسم ...
ناهید گلکار