خانه
452K

رمان ایرانی " گندم زارهای طلایی "

  • ۱۶:۰۴   ۱۳۹۷/۱/۸
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    گندم زارهای طلایی 🌾🌾


    قسمت بیستم

    بخش پنجم



    با ذوق و شوق آماده شدم ...
    اون روز اتفاقات خوبی برام افتاده بود ... هم عزیز خانم با من خوب شده بود , هم شوکت رو بهتر شناخته بودم ...
    هم اینکه علی به فکرم بود و داشت منو بدون حرف و سخن می برد خونه ی خانجانم ...


    از اون روز به بعد , عزیز خانم جور دیگه ای منو آزار داد ...
    پول زیادی در اختیار علی می ذاشت و حتی ماشینشو عوض کرد و اینطوری خودشو به علی نزدیک می کرد ...
    ولی ظاهرا با من کاری نداشت و علی با تمام محبتی که نسبت به من داشت , با اون پولا خوش می گذروند و شب ها تا دیروقت با دوستانش از این کافه به اون کافه می رفت و مست مست میومد خونه ...
    با همون حال که من ازش متنفر بودم , می خواست بغلم کنه ...
    من نمی خواستم و دعوامون می شد و علی بازم خودشو می زد ...
    عزیز خانم وساطت می کرد و ظاهرا به پشتیبانی از من در میومد ...
    ولی خنده ای پیروزمندانه روی لبش نقش می بست و من لذت این صحنه ها رو تو چشم عزیز خانم می دیدم ...
    اون خیلی دلش می خواست علی رو از من دور کنه و کاملا هم موفق بود ...


    تا اون روز که من فقط از ترس عزیز خانم , از خونه بیرون زده بودم و راهی چیذر شدم ...
    ولی نمی دونستم که سرنوشت من در این رفتن , رقم خورده بود و زندگی اصلی من از اینجا شروع می شد ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان