۱۵:۱۰ ۱۳۹۴/۳/۱۷
ronak nپنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13385 |16410 پست
دختر کوچولو 2 تا سیب تو هر دو دستش داشت. همون موقع مادرش وارد اطاق شد. چشمش به دو تا دست دخترش افتاد.
و بهش گفت : " یکی از سیباتو به من میدی ؟"
دخترک نگاهی خیره به مادرش انداخت و نگاهی به هر دو سیب .
کمی فکر کرد و ناگهان یه گاز به هر دو سیب زد !
لبخند روی لبای مادرش خشک شد ! چهره ی مادر داد میزد که چقدر از دخترش نا امید شده...
امّا ؛ دخترک لحظهای بعد یکی از سیبهای گاز زده رو به طرف مادرش گرفت و گفت : " مامان جوون بیا اینو بخور ، چون این سیب شیرین تره ! "
مادر خشکش زد ! چه اندیشهایی به ذهنش راه داده بود و دخترکش در چه اندیشه ایی بود !
هر قدر با تجربه باشیم ، در هر مقامی هم که باشیم ، هر قدر هم خودمونو دانشمند بدونیم ، قضاوت رو باید کمی به تأخیر بندازیم و بذاریم طرف مقابل فرصتی برای توضیح داشته باشه