خانه
321K

*حرفای جالب*

  • ۱۱:۱۹   ۱۳۹۴/۱۰/۲۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19959 |39378 پست
    #مادر 👑👑👑
    پسر :تو دیگه واسه چی اومدی مدرسه با این قیافه ترسناکت؟مادر: ظرف غذاتو جا گذاشته بودی نمیخواستم گرسنه بمونی. پسر: ای کاش نمیومدی یک چشم!. چند سال بعد پسر به شهر رفت و دکتر شد و زن گرفت و بچه دار شد ولی به مادرش چیزی نگفت چون میترسید زن و بچش وقتی مادرش رو که یک چشم داشت ببینند و وحشت کنند.
    مادرش هم سالها در انتطار دیدن نوه و فرزندش بود تا اینکه به پسر خبر دادن مادرش مرده.وقتی به کنار قبر مادرش رفت دوست مادرش به اون یک نامه داد.مادرش نوشته بود:سالهاقبل وقتی تو بچه بودی ما تصادف کردیم و تو یک چشمتو از دست دادی.من اون موقع 26سالم بود و من در اوج زیباییم بودم ولی وقتی تورو که پاره تن من بودی و یک چشم داشتی می دیدم ناراحت میشدم پس یک چشمم رو به تو هدیه دادم تا وقتی بزرگ شدی ناراحتی و سختی نکشی.پسرم مواظب هدیه مادرت باش...... .😔😔😔
    🌹سلامتي همه ي مادرااا🌹

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان