خانه
320K

*حرفای جالب*

  • ۲۰:۱۹   ۱۳۹۵/۲/۲۳
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19959 |39378 پست


    #داستانک

    روزی دست پسر بچه‌ای در گلدان کوچکی گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند. گلدان گرانقیمت بود، اما پدر تصمیم گرفته بود که آن را بشکند.

    قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: «دستت را باز کن، انگشت‌هایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر می‌کنم دستت بیرون می‌آید.»

    پسر گفت: «می‌دانم اما نمی‌توانم این کار را بکنم.»پدر که از این جواب پسرش شگفت زده شده بود پرسید: «چرا نمی‌توانی؟»پسر گفت: «اگر این کار را بکنم سکه‌ای که در مشتم است، بیرون می‌افتد!»

    شاید شما هم به ساده لوحی این پسر بخندید، اما واقعیت این است که اگر دقت کنیم می‌بینیم همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کم ارزش، چنان می‌چسبیم که ارزش دارایی های پرارزشمان را فراموش می‌کنیم و در نتیجه آنها را از دست می‌دهیم


    ________________________
    ╔═══ ════════╗
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان