بزرگترین حسرت زندگیم:می خواستم پزشک بشم ولی از سر لجبازی های دوران نوجوانی این اتفاق نیافتاد
سوتی رو فکر می کنم بعدا میگم
قشنگ ترین خاطره ای که ازش دارم برای زمانی هست که به دنیا اومد و چند دقیقه بعد از شنیدن صداش آوردنش کنارم . چشماش باز باز بود و داشت خیره بهم نگاه می کرد

همیشه خدا رو کنار خودم حس می کنم فقط حیف که یه موقع هایی فراموشش می کنم