 | الهه(مامان النا) : روناک :
تا حالا پاشنه کفشت تو خیابون یا عروسی شکسته؟
تا حالا شده مهمون داشته باشی غذات خراب شه ؟ مثلا بسوزه؟
تا حالا شده بخای خرخره همسری رو بجوی؟
تا حالا شده بگی این چه حماقتی بود من کردم؟؟؟
| |
خوشبختانه تو عروسی نشکسته ولی یه چند باری تو خیابون اتفاق افتاده ، ولی از خوش شانسیم همون نزدیکیا تعمیر کفشی بود و بطور موفت درست میکردم
وای نگو ، یه بار خاله های شوهری اومده بودن که برنجم شور شده بود و همسری بموقع فهمید ولی بخیر گذشت و با 45 دقیقه تاخیر دوباره برنج آماده شد ، ولی کلی استرس بهم وارد شد
اوایل ازدواج پیش میومد ولی الان که هر دوتا مون بیشتر با روحیات هم آشنا شدیم خیلی کم شده ، ولی بهر حال آقایون تا بخان خانوم ها رو درک کنند فاصله زیادی هست
آره شده ، - مثلا چند سال پیش چند روز تعطیل بود با اصرار من به شمال رفتیم و شوهری گفت که تو راه خیلی شلوغ میشه ، بهتره یه وقت دیگه بریم و 18 ساعت تا ویلای یکی از آشناها طول کشید و اون موقع روناک 2 سالش بود و واقعا از ته دل گفتم چه جماقتی کردم