خانه
136K

ماجراهای دانشجویی

  • ۰۰:۴۱   ۱۳۹۲/۱۲/۲۰
    avatar
    کاربر فعال|529 |442 پست
    زیباکده

    parastoo :-)) : 
    من خوابگاهی نبودم اما دوستای خیلی شیطونی داشتم که در طول روز انقدر از دستشون میخندیدم که شبا واقعا قفل فکم درد میکرد..بعضی وقتا انقدر میخندیدیم شاید باورتون نشه چند بار از خنده فک هرکدوممون گیر کرده بود همینجوری مثل معلولای ذهنی دهنمون باز میموند باید یکم صبر میکردیم یا ماساژ میدادیم فکمون رو تا آزاد میکرد !

    زیباکده
    پرستو جون خوشحالم اولین پستتو با تجدید خاطره های شیرین شروع
    کردی

    خوش اومدی
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان