یه خاطره هم من میگم...
یه روز که خیلی بخاطر حال مامانمو بیماریش ناراحت بودم اومدم زیباکده و یه دفعه تاپیک حسینیه لواشک بانو رو دیدم ...دیدم فقط من نیستم که مشکل دارم کلی با بچه ها اونجا حرف زدیمو ... اونروز خیلی آروم شدم...ازاون موقع هر وقت دلم خیلی میگیره میام اینجا پیش دوستای خوبم و تقریبا میشه گفت واسه چند دقیقه یا ساعت آرامش میگیرم.
دوستای خوبم همتونو خیلی دوس میدارم و امیدوارم همیشه سالمو دل شاد باشید