بهزاد شب دیر برمیگرده خونه از مهمونی ....
زنش سرش داد میزنه میگه : اگه دو روز منو نبینی چه احساسی خواهی داشت ؟؟؟
بهزاد خیلی خوشحال میگه : این خیلی عالی میشه ....
دوشنبه گذشت و بهزاد زنش رو ندید ....
سه شنبه و چهارشنبه هم گذشت ....
پنجشنبه , وَرمِ چشم بهزاد کمی بهتر شد و تونست با گوشه چشمش زنش رو ببینه ....
آخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی