خانه
353K

سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu

  • ۱۳:۰۶   ۱۳۹۳/۴/۲
    avatar
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست

    سریال فاطمه گل یا فاطما گل Fatmagülün Suçu از 21 تیر ساعت 9 پخش می شه

    تعریف این سریال رو زیاد شنیدم.

    می خوام در این تاپیک سریال و بازیگران آن را معرفی کنم.

    ویرایش شده توسط زیباکده در تاریخ ۱۴/۹/۱۳۹۴   ۱۱:۱۴
  • leftPublish
  • ۱۴:۵۹   ۱۳۹۳/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48267 |46689 پست
    سانازجان از ديشب سريالي در شبكه جم شروع شد به اسم برگ ريزان حتما ببينيد
    من اين سريال رو ديدم به نظر سريال بدي نيست
  • ۱۵:۰۷   ۱۳۹۳/۹/۹
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    زیباکده
    mona mona : 

    سانازجان از ديشب سريالي در شبكه جم شروع شد به اسم برگ ريزان حتما ببينيد

    من اين سريال رو ديدم به نظر سريال بدي نيست
    زیباکده
    عزیزم خیلی دوست دارم این سریالو ببینم ولی دیگه وقت نمی کنم

    این دختر خانواده همون بازیگر آیسان تو زیر پوست شهره؟

    اینجا دماغشو عمل نکرده؟
  • ۱۵:۲۹   ۱۳۹۳/۹/۱۵
    avatar
    سارا خان بابایی
    کاربر جديد|48 |108 پست
    کسی سریال جزر و مد رو نگاه می کنه؟
  • ۱۵:۳۶   ۱۳۹۳/۹/۱۵
    avatar
    سارا خان بابایی
    کاربر جديد|48 |108 پست
    زیباکده
    ساناز افشار : 

    زیباکده

    mona mona : 



    سانازجان از ديشب سريالي در شبكه جم شروع شد به اسم برگ ريزان حتما ببينيد



    من اين سريال رو ديدم به نظر سريال بدي نيست
    زیباکده
    عزیزم خیلی دوست دارم این سریالو ببینم ولی دیگه وقت نمی کنم



    این دختر خانواده همون بازیگر آیسان تو زیر پوست شهره؟



    اینجا دماغشو عمل نکرده؟

    زیباکده
    آره همونه

    اینجا چه زشته
  • ۱۵:۴۷   ۱۳۹۳/۹/۱۵
    avatar
    شقایق ف
    یک ستاره ⋆|1005 |1130 پست
    کی وورال و میکشه ؟
  • leftPublish
  • ۱۵:۵۰   ۱۳۹۳/۹/۱۵
    avatar
    رهام 💙دنیز💕
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19753 |39377 پست
    مصطفی می کشه وورالو
  • ۱۵:۵۱   ۱۳۹۳/۹/۱۵
    avatar
    رهام 💙دنیز💕
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19753 |39377 پست
    وای خدا من چقدر فکر میکردم میگفتمن این دختره چقدر اشناس برام. پس آیسل تو زیر پوست شهر بوده. اهیش خیالم راحت شد. بزرگترین سوال بود تو ذهنم
    ویرایش شده توسط رهام 💙دنیز💕 در تاریخ ۱۵/۹/۱۳۹۳   ۲۱:۳۶
  • ۱۶:۲۲   ۱۳۹۳/۹/۱۷
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    خلاصه قسمت ۶۱ سریال  فاطما گل



    بعد از دعوای وحشتناکی که به وجود اومد مریم توی اتاق ، کریمو مواخذه میکنه و میگه :

    همه چیو به باد دادی . حق با دخترس ، برای چی بهت گوش بده ؟ چجوری بهت اعتماد کنه ؟ هر اتفاقیم که می افتاد نباید این کارو میکردی ! زخمای دختره تازه داشت خوب میشد که یه ضربه دیگه خورد ، درست وقتی گفت میخوام خوب شم یهو همه چیو به باد دادی . حتی خودتم به خودت اعتماد نداشتی که رفتی یکی از اونا رو دیدی ، اون دختر چطوری بهت اعتماد کنه ؟ یعنی انقدر تو بی فکری ؟!



    کریم با این حرف خونش به جون میاد ، کتشو برمیداره و بدون گفتن کلمه ای خونه رو ترک میکنه ، حتی فریاد های مریم در مورد اینکه کجا میری هم جوابی نمیده ، سوار ماشین میشه و راه رفتن رو پیش میگیره !



    مریم برمیگرده داخل ، با فاطما گل حرف میزنه و میخواد قانعش کنه اما فاطما گل حاضر نیست تا حرفی بشنوه ، ترس مریم از اینه که فاطمه مبادا به خاطر این مسئله از تصمیم خودش مبنی بر رفتن به دکتر برگرده اما میبینه که این دختر تنها میخواد به راه و تصمیمش ادامه بده و بدون اتکا به کسی زندگیشو از نو بسازه ..



    از طرفی کریم با عصبانیت میره و میره تا میرسه به محلی که چند ساعت قبل با وورال داشت حرف میزد . گوشیشو برمیداره و شماره وورالو که داره خونه ترک میکنه میگیره ، با جواب دادن وورال ، کریم میگه :

    خدا لعنتت کنه همه چیو خراب کردی ، همه چیو به باد دادی . زندگیمو زیرو رو کردی ، میخواستم خودمو جمعو جور کنم . داشتم به خودم میومدم ولی نذاشتی . گفتم دست از سرم بردارین اما برنداشتین ( با فریاد ) چرا بلای جونم شدین راحتم نمیذارین ؟ چی از جونم میخواین ؟ .. وورال : کریم یه لحظه آروم باش . چی شده ؟ .. کریم ( با عربده ) : چی میخواستی بشه کثافت ؟ بهت گفتم سراغم نیا . فاطما گل ما رو دید ، این همه تلاش کردم ، زندگیم داشت درست میشد ولی خرابش کردی تازه داشت باورم میکرد . به خاطر تو ، به خاطر شماها دوباره همه چی خراب شد . هم اون میخواست حالش خوب شه هم من ، تازه داشتیم یه راهی پیدا میکردیم یعنی یه بار دیگه به فاطما گل بد کردی .. وورال : من فقط میخواستم بهت کمک کنم .. کریم ( با فریاد ) : چه کمکی ؟ من از هیچکس هیچ کمکی نمیخوام ، به خاطر شما یه بار دیگه باختم ولی این بار فرق میکنه ، گوش کن . دیگه سراغ من نیا . اگه یه بار دیگه باهام رو به رو شی این بار یه کریم دیگه میبینی ، شنیدی چی گفتم ؟ شــنـــیــــدی ؟؟؟ .. وورال : شنیدم .. کریم : همتونو بیچاره میکنم اینو برو به اون یاشارانای پست فرطتم بگو حواسشونو جمع کنن . از این لحظه به بعد چیزی واسه از دست دادن ندارم وورال ..



    و تلفنو با عصبانیت قطع میکنه . وورال هنوز عذاب وجدان تجاوزی که کرده و داغ خیانت مادرش خوب نشده که یه عذاب وجدان دیگه گریبانشو میگیره . عذابی که از بهم خوردن رابطه کریم و فاطما گل نصیبش شده برای همین با عجله سوار ماشین میشه و میره !



    توی خونه مریم و فاطما گل از اتفاقات افتاده حرف میزنن . همین موقعس که صدای ماشین میاد ، مریم فکر میکنه که کریم از راه رسیده برای همین زود میدوء پشت پنجره اما با وورال مواجه میشه . به فاطمه نگاه میکنه و میگه اون اینجا چیکار میکنه ؟ برای چی اومده ؟ و با عجله میره جلوی در . فاطما گل هم میره پشت سر مریم و میبینه که مریم میگه :

    تو اینجا چیکار میکنی رذلِ کثیف ؟ با چه رویی اومدی اینجا ؟ گمشو برو !



    بین جیغای مریم ، حمله راحمی به وورال و دادو بیدادهای نصفه شب ، بعد از چند ماه دوباره وورال و فاطما گل با هم چشم تو چشم میشه ، وورال با بُهت زدگی دهن باز میکنه و میگه :

    معذرت میخوام ، منو ببخش . دیگه نمیتونم تحمل کنم .. فاطمه ( دوباره شوک بهش دست میده ) : خدا لعنتت کنه ( میره پشت درو گوشاشو میگیره و شروع میکنه به جیغ زدنو اشک ریختن ) .. وورال : اون شب مست بودم ، تو حال خودم نبودم حتی یادم نمیاد چه اتفاقی افتاد . از اون شب به بعد هر شب میمیرم .. فاطمه : ایشاا... بمیری .. وورال : هرچی میخوای بگو ولی اون شب کریم هیچ کاری باهات نکرد .. راحمی : میکُشمت حیوونِ کثیف .. وورال : فاطما گل حرفو باور کن ، اون شب کریم باهات هیچ کاری نکرد ، کریم بهت دست نزد . خیلی بدی در حق تو و کریم کردیم ولی باور کن بدون جزا نبود . فاطما گل خیلی دارم عذاب میکشم ، دیوونه شدم نابود شدم ، منو ببخش . منو ببخش .. فاطمه : برو به جهنم !



    وورال با چشمای پُر از اشک با عجله سوار ماشین میشه و میره اما فاطما گل پشت در خونه از شوکی که بهش دست داده روی زمین افتاده و داره اشک میریزه . با کمک مریم فاطما گل رو میبرن توی اتاق به قدری حالش بد شده که فکر میکنه کریم ، وورال رو فرستاده تا اوضاع رو به نفع خودش بهتر کنه برای همین میگه فکر کرده من خرم ، از چشمم افتاد . دیگه نمیخوامش . دیگه هیچ ارزشی برام نداره ..



    | بازی ِ بدون کلام و استثنایی بورا گولسوی |

    ریزش بارون با اشکایی که از چشمای وورال سُر میخوره و میاد پایین یکی میشه . با هر قطره اشکی که میریزه قلب و روحشم بیشتر تیر میکشه و هر لحظه پاش روی پدال گاز ماشین بیشتر فشار میاره . روح به قدری خسته و آسیب دیده اس که با دیدن دیوار رو به روی خودش با سرعت هر چه تمام تر میره سمتش . آخرین قطره اشک از چشمای وورال میوفته ، چشماشو میبنده و با همه قدرتش میکوبه به دیوار کنار جاده !!!



    ماشینی که زیر بارون داغون شده تنها ارمغانش برای پسری که تلخیا طی چند ماه از سرو کولش بالا رفته بود ، خون و بیهوشیه . وورال غرق در خون خودش در حالی که سرش روی فرمون افتاده از حال رفته و باید منتظر باشه تا ببینه کسی به کمکش میاد یا نه ..



    | صبح روز بعد ، بیمارستان |

    همه توی بیمارستان جمع شدن . اشکای شمسی بیشتر از هر چیز دیگه ای جلب توجه میکنه چون تنها پسرش هوشیاری خودشو از دست داده ، خطر جانیش ادامه داره و الآن توی اتاق عمل در حال این هستند که خونریزی داخلیشو قطع کنن !

    بالأخره دکتر از راه میرسه و خطاب به جمع میگه :

    تبریک میگم ، عمل کاملاً موفقیت آمیز بود . بردیمش بخش مراقبت های ویژه

    ، همه چی نرمال به نظر میاد اما هنوز ده درصد خطر جانی هست ولی به نظرم اینم میگذره بعدشم همه تلاشمونو میکنیم تا آسیب هارو به حداقل برسونیم ، جدا از مغز ، به خاطر شکستگی دنده شُش دچار آسیب جدی شده ..



    | خونه |

    مریم و فاطما گل توی حیاط در حال درست کردن باغچه هستند . کریم هم توی یه کافه ای بغل ساحل نشسته و یاد لحظاتی میوفتی که فاطما گل داشت خودکشی میکرد ، به زور همسر کریم شد و اینکه همه آرزوهاش چجوری از بین رفت . خودش میدونه که توی این اتفاقات بی تقصیر نیست برای همین با عجله بلند میشه و میره توی ماشین . میزنه زیر گریه از عذابی که ناخواسته به همسرش داده . بعد از مدتی گوشیو برمیداره و به مریم زنگ میزنه ، پای تلفن میگه :

    گوشیو میدی به فاطما گل ؟ باید باهاش حرف بزنم کار مهمیه !



    مریم گوشیو میخواد بده به فاطما گل اما با لجبازی بیش از حد فاطمه قبول نمیکنه . بالأخره با غُرغُرای مقدسو خواهش راحمی گوشیو میگیره و میگه :

    الو ؟ .. کریم : من بهت دروغ نگفتم .. فاطمه : اووف بس کن .. کریم ( با داد و عصبانیت ) : حرفمو قطع نکن و گوش کن ، من از روی اجبار باهات ازدواج نکردم . با اینکه میدونستم کاری باهات نکردم اما خودمو همیشه مقصر میدونستم چون منم یه سر اون بازی کثیف بودم ، به اندازه اون پست فطرتا مقصرم .. فاطمه ( باز هم با بی ادبی میخواد قطع کنه ) : من نمیخوام اینا رو بشنوم .. کریم ( با عربده و عصبانیت ) بهت گفتم تلفنو قطع نکن ، الــــو ؟؟؟ .. فاطمه : بله ؟ .. کریم : من خودمو محکوم به مجازاتی کردم که تا آخر عمرم تموم نمیشه ، عذابی که جلوی چشمم میکشی برای من بزرگترین مجازاته . میدونم نتونستم زندگی تورو راحت تر کنم ، اعتمادتو به دست نیاوردم ولی حالا که حرفمو باور نمیکنی و فکر میکنی من با اون پست فطرتا دست به یکی شدم تا تورو گول بزنم پس منم میرم خودمو به پلیس تحویل میدم .. فاطمه ( اینجاشو دیگه نخونده بود ) : چی ؟؟؟ .. کریم : همه چیو به پلیس میگم ، هم خودمو تحویل میدم هم اونارو . هم اونا جزا بکشن هم من .. فاطمه : تو داری چی میگی ؟؟؟ .. کریم : فهمیدم عشقمو جور دیگه ای نمیتونم بهت ثابت کنم فاطما گل ، میرم تسلیم بشم . با اینکه میدونم این حقو ندارم ، با اینکه میدونم ازم نفرت داری دوسِت دارم . تورو فقط به خاطر خودت دوس دارم ، این دروغ نیست ، تنها حقیقت زندگیمه ( و تلفنو بین الو الو گفتن های فاطما گل قطع میکنه ) !



    کریم مرد از مردای دورو برش خیلی استوار میره توی اداره پلیس و جلوی رئیس کلانتری میگه :

    اومدم خودمو معرفی کنم ، اومدم اعتراف کنم . من مجرمم ، یعنی مجرمیم . اومدم خودمو بقیه مجرمارو تحویل قانون بدم !!!!!


    سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu
  • ۱۱:۳۷   ۱۳۹۳/۹/۲۳
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    دانلود آهنگ تیتراژ جدید سریال فاطما گل با صدای ‫‏علی‌ جهانیان‬

    دانلود آهنگ آه می کشم علی جهانیان

    http://media.topnaz.com/music/2014/12/Ali Jahanian - Aah Mikesham.mp3

    سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu
    ویرایش شده توسط ساناز افشار در تاریخ ۲۳/۹/۱۳۹۳   ۱۱:۴۰
  • ۱۳:۵۶   ۱۳۹۳/۹/۲۳
    avatar
    رهام 💙دنیز💕
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19753 |39377 پست
    موهای فر اصلا به فاطما گل نمیاد
  • leftPublish
  • ۱۳:۵۷   ۱۳۹۳/۹/۲۳
    avatar
    رهام 💙دنیز💕
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19753 |39377 پست
    ساناز جان لینکشو بی زحمت اصلاح کن. نمیشه
  • ۱۳:۵۸   ۱۳۹۳/۹/۲۳
    avatar
    رهام 💙دنیز💕
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19753 |39377 پست
    اهنگ و اواز صدا اصلیشو دارید بزارید؟
    اصلا خوشم نمیاد ترانه هاشونو عوض میکنن دوست دارم اصلیش باشه
  • ۱۴:۰۳   ۱۳۹۳/۹/۲۳
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
  • ۱۴:۰۴   ۱۳۹۳/۹/۲۳
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    زیباکده
    elham z : 

    اهنگ و اواز صدا اصلیشو دارید بزارید؟

    اصلا خوشم نمیاد ترانه هاشونو عوض میکنن دوست دارم اصلیش باشه
    زیباکده
    عزیزم می گردم پیدا کردم برات می زارم
  • ۱۴:۳۲   ۱۳۹۳/۹/۲۳
    avatar
    رهام 💙دنیز💕
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19753 |39377 پست
    مرسی عزیزم
  • ۰۵:۲۷   ۱۳۹۳/۹/۲۷
    avatar
    پگاه *
    کاربر جديد|91 |78 پست
    خدایا بعد یه مدت طولانی اومدم ببین با چی مواجه شدم :(((((((((((((((((((((((((((
    اون لوگو جم چیه عکسه واسه جمه؟؟؟؟
    ساناز به دادم برس بهش بگو خودشو از انگینم دور کنههههه
  • ۱۱:۰۸   ۱۳۹۳/۹/۲۷
    avatar
    رهام 💙دنیز💕
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19753 |39377 پست
    انگینو دوست داری عکس احسانو گزاشتی پروفایلت.خخخخ
  • ۱۱:۲۹   ۱۳۹۳/۹/۲۷
    avatar
    simay92
    کاربر جديد|134 |113 پست
    ساناز پس قسمتهی بعدی چی شد؟؟؟
  • ۱۴:۲۶   ۱۳۹۳/۹/۲۹
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    خلاصه قسمت ۷۱ سریال ‫فاطما گل



    مصطفی و منیر بعد از اظهارات مصطفی از دادگاه بیرون میان . با خبرنگارا رو به رو میشن و همین کافیه تا همه چیز توی روزنامه ها درج بشه ..

    اما کلید همه این ماجراها ملتمه . این خبر توسط ملتم رسانه ای شده اما خبر نداره که چه عواقبی در انتظار پدرشه !



    روز پُر استرس فاطما گل با افکار در هم کامل میشه و با سوزوندن غذا میره به استقبال ملتم که بیرون توی سالن منتظرشه . فاطما گل با دیدن ملتم میگه :

    بهتون گفتم دست از سرمون بردار ، اینجا هیچکس از موضوع خبر نداره .. ملتم : چون حرفتو باور دارم اینجام ، تو از همون اول لطف بزرگی در حقم کردی . شهامت اینو داشتی که حقیقتو بهم بگی ولی من شهامت دیدن حقیقتو نداشتم ، الآن حقیقتو با همه کثافتش میدونم فقط میخوام بیشتر از این بدونم .. فاطمه : اگه ندونی بهتره برو پشت سرتم نگاه نکن . کاش منم میتونستم ..



    ملتم با استرس حلقه گمشده سلیم توی شب حادثه رو از توی کیفش در میاره ، میذاره روی میز جلوی فاطما گل و میگه :

    سلیم این انگشترو کجا گم کرد ؟ اون شب گمش کرده بود .. فاطمه : من این انگشترو اصلاً ندیده بودم ، زن داداشم فردای حادثه پیدا کرد .. ملتم : همون جایی که بهت تجاوز کردن ؟ .. فاطمه : بعدشم برده خونه یاشارانا که بکوبه تو سرشون . رشات یاشارانم با دیدن انگشتر مطمئن شده بعدم با تهدیدو پیشنهاد پول انگشترو ازش گرفتن . تمام مدارکو یکی یکی از بین بردن همه شاهدا رو از بین بردن منم مجبور کردن سکوت کنم !



    فاطما گل با دیدن پچ پچ های همکارش با ارول صاحب رستوران از جاش بلند میشه تا بره اما ملتم دستشو میگیره و با فریاد میگه :

    همه چیو برام تعریف کن .. فاطمه : نمیتونم ، این کارو با خودت نکن .. ملتم : فاطما گل میخوام بدونم .. فاطمه ( با عصبانیت دستشو میکشه ) : بسه دیگه انقدر اذیتم نکنین ..



    دستشو که میکشه محکم میخوره به گارسونی که داره سینی سفارش رو برای مشتری میبره . سینی روز زمین میوفته همه چیز میشکنه جلوی چشم مشتریا . بین صحبت ملتم و فاطما گل ، ارول از راه میرسه دست فاطما گل رو میگیره و با فریاد میگه :

    تو چیکار کردی ؟ زود باش از مشتری معذرت بخواه ..



    و همین برای انفجار فاطما گل کافیه . دست ارول رو به طرز بدی پس میزنه سرش داد میزنه و میگه :

    دستمو ول کنم مرتیکه . راحتم بذار !!!



    و با عجله رستورانو ترک میکنه ، ملتم میدوء دنبالش از خواهش میکنه صبر کنه برای همین حلقه رو برمیداره و به فاطما گل میگه :

    اینو بگیر . بیچارشون کن ، منم کنار توأم .. فاطمه : من دستمو به وسایل اون نمیزنم .. ملتم ( حلقه رو میذاره لای دستمال کاغذی ) : بیا ، پا پس نکش بذار جزاشونو بکشن . فقط کسی نفهمه من اینو بهت دادم . اسم منو پیش کسی نیار !



    دو تا دختری که همه جوره با هم همدرد شدن دست به دست هم میدن برای زمین زدن یاشاران ها . اما با دیدن این حلقه توسط کادیر ، میگه این حلقه اون موقع مهم بود ولی الآن نمیشه چیزیو ثابت کرد . اگه ملتم بیاد شهادت بده خوبه اما نمیاد !

    مقدس میخواد با مارمولک بازی حلقه رو پیش خودش نگه داره اما کادیر اجازه نمیده و حلقه رو پیش خودش برای آزمایشات DNA نگه میداره ..



    بعد از مدتی توی آشپزخونه کریم خطاب به همه میگه :

    فردا روز آخر کار توی ویلاس . کریستین میخواد به همه شام بده . میای با هم بریم فاطما گل ؟ .. فاطمه : نه من نمیام خودت برو .. کریم : همه با همسرشون میان . میریم اونجا هوامونم عوض میشه .. فاطمه : من فردا کار دارم باید برم دکتر .. کریم : خیلی خب مگه وقت دکتر ساعت یک نیست ؟ بعد دکتر میریم یکم میگردیم بعدشم میریم اونجا . نظرت چیه ؟ اگه تو نیای منم نمیرم . لطفاً .. فاطمه ( با اون نگاه تخسش و راضی از رفتن ) : باشه !



    صبح روز بعد با دیدن تیتر روزنامه ها در مورد اتفاقات افتاده تشنج بین یاشاران ها زیاد میشه . توی خونه هم مقدس شروع میکنه به سَم پاشی اما مریم بلافاصله فاطما گل رو آماده میکنه تا به بهانه بیرون رفتن از فضای خونه دور باشه و برای مهمونی شب خودشو آماده کنه ..



    با رفتن اهالی خونه مقدس باز هم به کثیف کاری های خودش ادامه میده و با رفتن به اتاق مریم آدرس پدر کریمو از روی پاکت نامه برمیداره و برای پدر کریم شروع میکنه به نامه نوشتن بی خبر از اینکه چه اتفاقات تلخی انتظارشو میکشه !



    | مطب دکتر |

    بالأخره اولین جلسه درمان فاطما گل از راه میرسه . نجابت این دختر همراه میشی با خیسی دستاش از استرس و عرق کردنشون . با ترسو واهمه وارد اتاق میشه . با استقبال دکتر خودش روی صندلی میشینه تا اینکه دکتر میگه :

    ازت نمیپرسم چرا اینجا اومدی ، الآن میخوام فقط تورو بشناسم و داستان زندگیتو بشنوم . میشی خودتو بهم معرفی کنی ؟



    | بازی استثنایی برن سات |

    فاطمه : من فاطما گل هستم . بیستو یک سالمه .. دکتر : متأهلی ؟!



    همین یه جمله برای ترکیدن بغض چندین ماهه دختر زجر کشیده داستان کافیه . نمیدونه باید از این ازدواجش خوشحال باشه یا ناراحت . با دردی که توی سینه هر لحظه در حال حبس هست میگه :

    شبا قبل اینکه بخوابم اولین چیزی که جلوی چشمم میاد اون شبه . صبح که چشممو باز میکنم بازم اون . بعضی وقتا تو خوابمم میبینم . میخوام فرار کنم ، داد میزنم ولی صدام در نمیاد . بعضی شبا فقط برای اینکه کابوس نبینم نمیخوابم . شبو با فکرو خیال صبح میکنم ، همینه دیگه . اینکه مجبور باشی هر لحظه با این فکر زندگی کنی خیلی سخته . من دیگه هیچ وقت نمیتونم اون دختر قبلی بشم ، دونستنش خیلی ناراحت کنندس . محکوم به تحمل این زندگی شدم ، بعضی وقتا دلم واسه خودم میسوزه ولی سعی میکنم سرمو بالا بگیرم . سعی خودمو میکنم ولی راستش پاهام یاری نمیده . همش نقش بازی میکنم ، نقش یه آدم سالمو قوی ، یه آدم مصمم ولی تو واقعیت نیستم ، درمونده ام . خیلی ناامیدم ، خستم خیلی خسته شدم . منو ببخشید واسه حال بدم ! حرف از زدن از مصطفی درست مثه حرف زدن از اون شب عذابم میده چون اول از همه اون ولم کرد . خیلی عصبانی شدم و دلم شکست اما بعداً فهمیدم به خاطر اعتماد کردن به اون از خودم عصبانی شدم . دیگه از اون عصبانی نیستم از اینکه باورش کردم از خودم عصبانیم ..




    سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu
    ویرایش شده توسط ساناز افشار در تاریخ ۲۹/۹/۱۳۹۳   ۱۴:۲۹
  • ۱۴:۳۰   ۱۳۹۳/۹/۲۹
    avatar
    ساناز افشار
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    زیباکده
    پگاه * : 

    خدایا بعد یه مدت طولانی اومدم ببین با چی مواجه شدم :(((((((((((((((((((((((((((

    اون لوگو جم چیه عکسه واسه جمه؟؟؟؟

    ساناز به دادم برس بهش بگو خودشو از انگینم دور کنههههه
    زیباکده
    عزیزم من اینطوری شنیدم

    شاید هم شایعه باشه
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان