خانه
1.19M

من شما را به چالش دعوت میکنم!

  • ۱۰:۵۲   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    درود و سلام بر همه  دوستان و همراهان 

    من اينجا يه صفحه چالش ايجاد كردم تا دوستان رو به چالش هاي مختلف دعوت كنيم،تا هر روز برگ جديدي از پتانسيل هاي نهفته خود را رو كنيم و حس طنز و شوخ طبعي هميشگي دوستان گسترش پيدا كنه 

    فقط چند مورد :

    1- سعي كنيم چالش ها در حد عرف باشه و كسي معذب نشه براي انجام دادنش.

    2- هر كسي رو كه دوست داشتيد مي تونيد به اين چالش ها دعوت كنيد.

    3- سعي كنيم چالش ها ابتكاري و خلاق باشه تا لذت بيشتري ببريم.

    ویرایش شده توسط زیباکده در تاریخ ۱۶/۵/۱۳۹۸   ۱۸:۳۷
  • leftPublish
  • ۱۲:۴۹   ۱۳۹۵/۶/۲۱
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3419 |2289 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    بی اختیار دست همدیگر را گرفته بودند و هر کدام با یک دست کار میکردن. مرد جوان که دست راستش را به دست دختر داده بود، با دست چپ کارش کندتر پیش میرفت اما بلاخره موفق شد و از طریق بی سیمی که میکروفنش جلوی دهانش بود گفت : انجام شد!
    هر دو صدای طرف مقابل را میشنیدند.
    طرف مثابل مکثی چند دقیقه ای که برای این دو نفر چند ساعت گذشت کرد و سپس با حروف کش دار و مِن و من کنان گفت : "بچه ها متاسفم نتونستیم ایراد رو برطرف کنیم."
    (دست همدیگر را محکم تر فشار دادند) ...
    "سفینه شما از ایستگاه رد شده و هیچ راه بازگشتی نیست. شما حدودا برای یک ماه اکسیژن و غذا دارید، ما سعی میکنیم در طول این مدت به طور منظم ... " .
    زیباکده

    قلبم اومد تو دهنم . 

    نوشته ی خودته ؟ 

  • ۱۴:۰۲   ۱۳۹۵/۶/۲۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست
    زیباکده
    arnina : 

    قلبم اومد تو دهنم . 

    نوشته ی خودته ؟ 

    زیباکده

    نگید اختیار دارید. داستان های خودتون که خیلی باحالتر بود. آره همینجا بداهه نوشتم، چیز خاصی نیست که 15

    البته خوب بچه های تاپیک داستان نویسی یه چیزایی تو خودشون دارن دیگه 10

  • ۱۴:۰۳   ۱۳۹۵/۶/۲۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست
    زیباکده
    mona mona : 
    30زیباکده
    بابای شنگول : 
    این داستان مونامونا رو امروز تو تلگرام دیدم!
    یا ازینجا رفته اونجا یا ازونجا به اینجا!
    زیباکده

    همین امروز خوندید??

    اگر امروز خوندید خب قطعا ازین جا رفته اونجا اما اگر قبلا خوندید خب حتما از اونجا اومده اینجا

    زیباکده

    371518

  • ۰۳:۱۶   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    بانو
    یک ستاره ⋆|2381 |1171 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 

    خب می بینم که الان اول می شم 

    ممنون از آرنینای گرامی - متنی که سالها قبل نوشته ام رو با ویرایش جدید میذارم.

    دعوت می کنم از بهزاد-بانو-فاطمه-آرنینا

    زیباکده

    ممنونم از دعوتت فرک عزیز

  • ۰۳:۱۸   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    بانو
    یک ستاره ⋆|2381 |1171 پست

    دستی به موهای کم پشتش کشید و کلید را توی قفل چرخاند.
    تا آمد برق را روشن کند, صدای خفه ای از توی اتاق گفت: "روشن نکن, بچه بیدار میشه, سرو صدا هم نکن."
    کیفش را همان جا کنار مبل گذاشت و پاورچین پاورچین رفت توی آشپز خانه.
    لیوان آب را که سر می کشید صدای خفه لالایی محزونی را شروع کرد.
    تا به اتاق برسد چند تا توپ و جغجغه رفت زیر پایش و تعادلش را به هم ریخت.
    نشست کنار زن, یک دست زن به گهواره بود و با دست دیگرش شیشه شیر را تکان میداد.
    موهای زن را از روی صورتش کنار زد, سرش را گرفت بالا, کودک توی قاب عکس داشت نگاهشان می کرد. شانه هایش که شروع کرد به تکان خوردن, دیگر صدای لالایی نمی آمد.
  • leftPublish
  • ۰۴:۱۱   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    آهوبرترین های سال 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|51244 |36302 پست
    از پله ها بالا رفت نگاهی به اتاق کوچکی که در انتهای پله ها بود انداخت قبل از این فکر میکرد زندگی در خونه ی کوچیک و حقیرانه ای مثل این برایش خیلی سخت خواهد بود اما با دیدن خانه نظرش تغییر کرد .
    خانه , کوچک , حقیرانه اما بسیار گرم و دوست داشتنی بود . وارد اتاق شد پنجره ی بزرگِ رو به کوچه و نمای شاخه های درختانِ سبز و بوی نمِ سبزه ها بعد از بارانِ چند دقیقه ی پیش طبع شاعرانه ش را قلقلک میداد . با همین حس خوب پنجره را باز کرد و نگاهی به خانه های اطراف انداخت . چشمش به روی بالکن خانه ی روبرو قفل شد . پسری با موهای مجعد مشکی و شانه هایی پهن با دستانی زمخت و پینه بسته روی صندلی سفید نشسته و مشغول مطالعه بود .چقدر این منظره برای او آشنا بود انگار سالیان سال او را میشناخت . پسر سرش را بالا آورد و با چشمانی مهربان نسیم را نگاه کرد لبخندی بر لب نسیم نشست و با صدای ملایمی گفت سلام .
    پسر لبخندی زد و کتابش را روی پاهایش رها کرد دستانش را بالا آورد و با زبان اشاره گفت : سلام ....
  • ۰۹:۵۸   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3419 |2289 پست
    زیباکده
    بانو : 

    دستی به موهای کم پشتش کشید و کلید را توی قفل چرخاند.
    تا آمد برق را روشن کند, صدای خفه ای از توی اتاق گفت: "روشن نکن, بچه بیدار میشه, سرو صدا هم نکن."
    کیفش را همان جا کنار مبل گذاشت و پاورچین پاورچین رفت توی آشپز خانه.
    لیوان آب را که سر می کشید صدای خفه لالایی محزونی را شروع کرد.
    تا به اتاق برسد چند تا توپ و جغجغه رفت زیر پایش و تعادلش را به هم ریخت.
    نشست کنار زن, یک دست زن به گهواره بود و با دست دیگرش شیشه شیر را تکان میداد.
    موهای زن را از روی صورتش کنار زد, سرش را گرفت بالا, کودک توی قاب عکس داشت نگاهشان می کرد. شانه هایش که شروع کرد به تکان خوردن, دیگر صدای لالایی نمی آمد.
    زیباکده

    28

    چقدررررررررررررررر غم انگیز .

  • ۱۰:۰۶   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3419 |2289 پست
    زیباکده
    آهو : 
    از پله ها بالا رفت نگاهی به اتاق کوچکی که در انتهای پله ها بود انداخت قبل از این فکر میکرد زندگی در خونه ی کوچیک و حقیرانه ای مثل این برایش خیلی سخت خواهد بود اما با دیدن خانه نظرش تغییر کرد .
    خانه , کوچک , حقیرانه اما بسیار گرم و دوست داشتنی بود . وارد اتاق شد پنجره ی بزرگِ رو به کوچه و نمای شاخه های درختانِ سبز و بوی نمِ سبزه ها بعد از بارانِ چند دقیقه ی پیش طبع شاعرانه ش را قلقلک میداد . با همین حس خوب پنجره را باز کرد و نگاهی به خانه های اطراف انداخت . چشمش به روی بالکن خانه ی روبرو قفل شد . پسری با موهای مجعد مشکی و شانه هایی پهن با دستانی زمخت و پینه بسته روی صندلی سفید نشسته و مشغول مطالعه بود .چقدر این منظره برای او آشنا بود انگار سالیان سال او را میشناخت . پسر سرش را بالا آورد و با چشمانی مهربان نسیم را نگاه کرد لبخندی بر لب نسیم نشست و با صدای ملایمی گفت سلام .
    پسر لبخندی زد و کتابش را روی پاهایش رها کرد دستانش را بالا آورد و با زبان اشاره گفت : سلام ....
    زیباکده


    مثل فیلمهای اصغر فرهادی آخرش رو باز گذاشتی ؟ 4

    آدمهایی مثل من الان چیکار کنند عایا ؟ من با افکار منحرفم ادامه ی داستان رو خیلی ناجور دارم پیش میبرم .

    یکی جلو ی منو بگیره .

  • ۱۰:۵۴   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست
    بچه هایی که دعوت شدن آخراشه ها. اوناییم که دعوت نشدن خودشون بیان یا یکی دعوتشون کنه
  • ۱۱:۰۵   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    بچه ها به خاطر اینکه فکر می کنم چالشی که می خوام تعیین(درست گفتم مونا) کنم شاید نیاز به فکر کردن داره برای همین زودتر می گم که فکر کنید و از شنبه در این چالش شرکت کنید.
    از اونجایی که دستهای ما خیلی در طول زندگی به ما خدمت می کنن ولی خیلی وقتها ما نسبت بهشون نامهربون هستیم می خوام چالشم یه کار خوشحالی در مورد دستهاتون باشه می تونید عکسش رو بذارید یا بگید برای خوشحالی دستهاتون چه کار کردید. چالش به این شکل هست که باید در طول این هفته به دستهاتون بیشتر اهمیت بدید. مثلا بهزاد می تونه بگه این هفته هر روز بعد از حمام به دستهاش کرم زده. اینو قبول می کنم به شرط اینکه هر روز به مدت یه هفته باشه.
    لطفا همه یه کار نکنن و خلاقیت نشون بدید.
  • leftPublish
  • ۱۱:۰۹   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست
    من؟! کرم؟! وای نمیتونم
    نمیشه نوازششون کنم؟!
  • ۱۱:۱۴   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    من؟! کرم؟! وای نمیتونم
    نمیشه نوازششون کنم؟!
    زیباکده

    می تونی یه وقت ماساژ دست بگیری فاکتورش رو اینجا عکس بذاری ولی خودت نوازش نمی تونی بکنی

  • ۱۱:۱۶   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    من؟! کرم؟! وای نمیتونم
    نمیشه نوازششون کنم؟!
    زیباکده

    یعنی هیچوقت به دستت کرم نمی زنی؟! اونوقت من می گم با دستامون نامهربونیم بگید نه

  • ۱۱:۲۷   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    من؟! کرم؟! وای نمیتونم
    نمیشه نوازششون کنم؟!
    زیباکده

    می تونی یه وقت ماساژ دست بگیری فاکتورش رو اینجا عکس بذاری ولی خودت نوازش نمی تونی بکنی

    زیباکده

    نه همون کرم بهتره 20

    نه مرد که کرم نمیزنه 4 ولی جدا از شوخی من پوستم کلا در حالت اغراقه. یه موقع خشکه کرم میزنی میخواد جوش بزنه از چربی. کلا داستانه.

  • ۱۱:۳۰   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    زیباکدهزیباکده

    نه همون کرم بهتره 20

    نه مرد که کرم نمیزنه 4 ولی جدا از شوخی من پوستم کلا در حالت اغراقه. یه موقع خشکه کرم میزنی میخواد جوش بزنه از چربی. کلا داستانه.

    زیباکده

    بهانه ممنوع پوست دست که جوش نمی زنه. اگه مشکلی پیش اومد عکس بذار معاف می شی.

    در ضمن چالشی که چالش برانگیز نباشه که دیگه چالش نیست.

    پس لطفا همه کار روتینی که تا حالا می کردید رو انتخاب نکنید یه کم چالش برانگیز باشه. مرسی

  • ۱۱:۳۰   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3419 |2289 پست
    فرک جون سخت نیست به نظرت ؟ من به جز کرم و لاک چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه . ماساژرو هم اگه نمیگفتی که عمرا...................اگه به ذهنم میرسید .
    همون عکس زیر سینک خوب بود ها ............................
  • ۱۱:۳۱   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) :

    بهانه ممنوع پوست دست که جوش نمی زنه. اگه مشکلی پیش اومد عکس بذار معاف می شی.

    در ضمن چالشی که چالش برانگیز نباشه که دیگه چالش نیست.

    پس لطفا همه کار روتینی که تا حالا می کردید رو انتخاب نکنید یه کم چالش برانگیز باشه. مرسی

    زیباکده

    باشه من برم ببینم چطوری میشه به دست محبت کرد 17

  • ۱۱:۳۷   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    arnina : 
    فرک جون سخت نیست به نظرت ؟ من به جز کرم و لاک چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه . ماساژرو هم اگه نمیگفتی که عمرا...................اگه به ذهنم میرسید .
    همون عکس زیر سینک خوب بود ها ............................
    زیباکده

    خب آرنینا یه چالشی گذاشتم فکر کنی دیگه. همون 5 دقیقه هم به دستات فکر کنی یه کار جالب به ذهنت می رسه. مثلا اگه همیشه بدون دستکش ظرف می شوری بگو یه هفته اگه خواستم قاشق چایخوری هم بشورم دستکش می پوشم.

    حالا من هی دارم ایده میدم. خودتون فکر کنید ایده های خوبی به ذهنتون می رسه.

    مثلا اگه وقت خرید کلی چیز سنگین رو مسافت طولانی حمل می کنید از چرخ دستی استفاده کنید. کلا با دستهاتون مهربون باشید 

  • ۱۱:۴۲   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3419 |2289 پست
    سلولهای خاکستری مغز رو به خاطر تو هم که شده به کار میگیرم فرک جون . غمت نباشه .
    من می تونم .
  • ۱۱:۴۶   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    آفرین آرنینا
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان