خانه
1.17M

من شما را به چالش دعوت میکنم!

  • ۱۰:۵۲   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    درود و سلام بر همه  دوستان و همراهان 

    من اينجا يه صفحه چالش ايجاد كردم تا دوستان رو به چالش هاي مختلف دعوت كنيم،تا هر روز برگ جديدي از پتانسيل هاي نهفته خود را رو كنيم و حس طنز و شوخ طبعي هميشگي دوستان گسترش پيدا كنه 

    فقط چند مورد :

    1- سعي كنيم چالش ها در حد عرف باشه و كسي معذب نشه براي انجام دادنش.

    2- هر كسي رو كه دوست داشتيد مي تونيد به اين چالش ها دعوت كنيد.

    3- سعي كنيم چالش ها ابتكاري و خلاق باشه تا لذت بيشتري ببريم.

    ویرایش شده توسط زیباکده در تاریخ ۱۶/۵/۱۳۹۸   ۱۸:۳۷
  • leftPublish
  • ۱۷:۲۴   ۱۳۹۵/۴/۵
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    عزیز دلم اهو جان
    شما هم دعوتی گلم
    اجالتا شما بفرمایید تا بعد
  • ۱۸:۲۸   ۱۳۹۵/۴/۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    زیباکده
    mona mona : 

    من داستاني به اون شكلي كه دوستان تعريف كردن . گفتن نداشتم 

    و همش هم برميگرده به اين موضوع كه مامان همشه منع كرده بودن و من هم هميشه سعي كردم وارد اينجور مباحث نشم چون خودم

    هم به اين نتيجه رسيده بودم 

    هميشه سر و سنگين برخورد كردم و سر بزير بودم 

    البته ازين جريان ها نميشه اجتناب كرد و هر چند هم سراغش نري باز هم به سراغت مياد 

    يادمه من تازه از دانشگاه فارغ التحصي شده بودم و جايي مشغول به كار شدم كه محيطش همش خانومانه بود ولي مدير عامل يه پسر داشتن كه هر روز به ديد مامان ميومدن و بعضي وقتها ناهار رو با مادرشون ميخوردن 

    البته اينم بگم  همه دخترا اين شكلي ميشدن وقتي ايشون ميومدن ولي من اصلا خوشم نميومد و هيچ وقت حتي سلام هم نميكردم بهشون هر بار كه ميومدن خودشون ميومدن به من سلام ميكردم كه من هم با اكراه جوابشون رو ميدادم 

    يبار من آشپزخونه بودم كه براي خودم چايي بريزم ديدم ايشون هم اومدن و گفتن مي دونيد مونا يعني چي؟

    منم گفتم مونا؟ خب  .. 

    ديدم ايشون گفتن يعني استكبار يعني غرور يعني ....

    همينجور گفتن و گفتن 

    منم فقط نگاهشون كردم و اومدم بيرون 

    يه جورايي دلم براش سوخت ولي من محل كارم رو عوض كردم گه گاهي كه ايشون رو ميديدم كلي ذوق ميكردن و من فقط سعي ميكردم در حد سلام جوابشون رو بدم الان هم مجري تلويزيون هستن و من وقتي برنامه ايشون رو ميبينم ياد اون رفتارشون ميوفتم 4

    زیباکده

    مونا؟؟؟؟ این داستان عشقیت بود؟؟؟ خوب عزیزم مادر فولاد زره هم بلاخره یک روز تو عمرش به یه پسری فکر کرده حتمن! خوب حالا چی می شه ؟؟؟ 15 یه داستان خوب تعریف کن کلک نرن! 4

  • ۱۸:۳۶   ۱۳۹۵/۴/۵
    avatar
    آهوبرترین های سال 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|51244 |36302 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 
    زیباکده
    mona mona : 

    من داستاني به اون شكلي كه دوستان تعريف كردن . گفتن نداشتم 

    و همش هم برميگرده به اين موضوع كه مامان همشه منع كرده بودن و من هم هميشه سعي كردم وارد اينجور مباحث نشم چون خودم

    هم به اين نتيجه رسيده بودم 

    هميشه سر و سنگين برخورد كردم و سر بزير بودم 

    البته ازين جريان ها نميشه اجتناب كرد و هر چند هم سراغش نري باز هم به سراغت مياد 

    يادمه من تازه از دانشگاه فارغ التحصي شده بودم و جايي مشغول به كار شدم كه محيطش همش خانومانه بود ولي مدير عامل يه پسر داشتن كه هر روز به ديد مامان ميومدن و بعضي وقتها ناهار رو با مادرشون ميخوردن 

    البته اينم بگم  همه دخترا اين شكلي ميشدن وقتي ايشون ميومدن ولي من اصلا خوشم نميومد و هيچ وقت حتي سلام هم نميكردم بهشون هر بار كه ميومدن خودشون ميومدن به من سلام ميكردم كه من هم با اكراه جوابشون رو ميدادم 

    يبار من آشپزخونه بودم كه براي خودم چايي بريزم ديدم ايشون هم اومدن و گفتن مي دونيد مونا يعني چي؟

    منم گفتم مونا؟ خب  .. 

    ديدم ايشون گفتن يعني استكبار يعني غرور يعني ....

    همينجور گفتن و گفتن 

    منم فقط نگاهشون كردم و اومدم بيرون 

    يه جورايي دلم براش سوخت ولي من محل كارم رو عوض كردم گه گاهي كه ايشون رو ميديدم كلي ذوق ميكردن و من فقط سعي ميكردم در حد سلام جوابشون رو بدم الان هم مجري تلويزيون هستن و من وقتي برنامه ايشون رو ميبينم ياد اون رفتارشون ميوفتم 4

    زیباکده

    مونا؟؟؟؟ این داستان عشقیت بود؟؟؟ خوب عزیزم مادر فولاد زره هم بلاخره یک روز تو عمرش به یه پسری فکر کرده حتمن! خوب حالا چی می شه ؟؟؟ 15 یه داستان خوب تعریف کن کلک نرن! 4

    زیباکده

    والا مهرنوش جون منم همینو میگم این بشر فقط میخواد از ما اعتراف بگیره 4

  • ۱۸:۳۷   ۱۳۹۵/۴/۵
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    خوب منم یه داستان تعریف می کنم:
    از داستان دوران نوجوانی که بگذریم من و جناب شوشو چند سالی با هم دوست بودیم ولی کلا به دلیل تفاهم زیاد معمولا نمی تونیم به اتفاقات آینده زیاد توجه کنیم به همین دلیل چند سال گذشته بود و منم اینقدر سرم با کار و دانشگاه شلوغ بود که به تنها چیزی که نمی تونستم فکر کنم ازدواج بود، در همین احوالات بود که یکروز با دوستای اکیپمون قرار گذاشته بودیم جاتون خالی کله پاچه بخوریم، رفتیم و من بی جنبه هم که وقتی کله پاچه می بینم نمی تونم خودم رو کنترل کنم 2 برابر پسر ها کله پاچه خوردم!
    دو سه روز بعد شوشو اومد و گفت میدونی مهرنوش من چند روزه که دارم به یه چیزهای عجیبی فکر می کنم! با خودم فکر کردم که من بلاخره ازدواج می کنم، فکر کردم که می تونم با زنی که دیوونه هست، بی هنره، خله و هزار تا چیز دیگه کنار بیام فقط برام مهمه که کله پاچه دوست داشته باشه! برای همین تصمیم گرفتم با تو ازدواج کنم
    هنوزم بعضی وقتا می گه علاقه ی تو به کله پاچه مهمترین ستون زندگی مشترک ماست
    البته من هم بگم ها! منم فقط برای اینکه نزدیک بود مامانم منو پرت کنه توی کوچه با پیشنهادش موافقت کردم
    (به مراکز مشاوره خانواده زنگ نزنید یوقت، جملات آخر شوخی بود )
  • ۱۸:۴۸   ۱۳۹۵/۴/۵
    avatar
    مرمری
    یک ستاره ⋆|3490 |1935 پست
    بچه ها چه خاطراتی
  • leftPublish
  • ۰۸:۲۲   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    مامان مانیا
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|20254 |8895 پست
    مونا جون این داستانت بیشتر رگه هایی ازخشونت درش بود تاعشق عززیززم...انقد خشونتو مقاومتم لازم نیستاااا خواهر. ی تجدید نظر بکن
  • ۰۸:۵۶   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    شرمنده دوستان داستان ديگه اي كه مورد رضايتتون باشه ندارم كه تعريف كنم
  • ۱۰:۲۵   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3419 |2289 پست
    زیباکده
    mona mona : 
    شرمنده دوستان داستان ديگه اي كه مورد رضايتتون باشه ندارم كه تعريف كنم
    زیباکده

    اینجوری که بچه ها بهت گیر دادن .....................یه داستان عاشقی از خودت بسازی تعریف کنی بهتره ها .................همه چی به خوبی و خوشی تموم میشه میره . 3
    عاشق شدن به شلوغی و آرومی و زرنگی و تنبلی و سادگی و زبل بودن ربطی نداره .

    اگه بیاد اومده ...........

    من خودم دختر بسیار مغرور و تا حدودی سرد و جدی بودم . اصلا یادم نمیاد تو کلاس خندیده باشم . وارد کلاس که میشدم یه سلام عمومی میدادم . کسی جرات نداشت ازم جزوه بگیره . درس خون بودم و جزوه ام کامل بود . یه روز دیدم کپی جزوه ام دست همه ی بچه های کلاسه . یعنی استاد گفت خوبه دیگه به خودتون زحمت ندین فقط خانوم ....بنویسه و شما هم کپی کنید . به بغل دستیم گفتم من که فقط به تو دادم . اونم گفت آزیتا هم ازمن گرفت حتما اون داده به پسرها .دقیقا این شکلی شده بود .  69البته الان خنده ام میگیره . واقعا چرا اون همه سخت میگرفتم . نمیدونم .

    به طوری که تو دانشکده اسمم رو گذاشته بودن "ملکه ی یخها "

    دخترهایی که دوست پسر داشتن معمولا عوامل نفوذی هستند تو دانشکده و خوابگاه . اونا میومدن میگفتن .

    راه به راه پسرهای مختلفی میومدن بهم پیشنهاد ازدواج میدادن . منم طوری ردشون میکردم که دیگه راه برگشت نداشته باشن . کلا خیلی بد اخلاق بودم . به همین خاطر همونی که بعدا بهش علاقمند شدم به استادمون که مدیر گروهمون هم بود گفته بود که با من صحبت کنه . تو اتاق استاد عرق بود که از پس گردنم همینجوری سرازیر شده بود . معمولا وقتی کسی عاشق میشه راه بدست آوردن معشوقه رو پیدا میکنه . اینم پیدا کرده بود . خودش جلو نمی اومد . ولی همه ی استادها و دانشجوها میدونستند که منو دوست داره . منم که بی احساس ..................

    .

    اینو از اون بابت گفتم که تصور نکن دخترهایی که موقر و متین و مبادی آداب هستند وارد جریانات عشقی نمیشن .

    عشق خودش میاد و درگیرت میکنه .

    اتفاقا من معتقدم بیشتر هم سراغ اینجور آدمها میاد چون تو زندگی جدی تر هستند .

    عشق هم که شوخی نیست . جدیه .

  • ۱۰:۳۱   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    مامان مانیا
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|20254 |8895 پست
    آرنینا جون...هیچ کدوم از دوستان به مونا جون گیر ندادن عزیزم...موضوع چالش از طرف خود مونا جون تعیین شد پس قاعدتا میبایست موردی هم عنوان می شد.
    حالا اگر این بگو مگوهای دوستانه و طنز بخواد طور دیگه ای تلقی بشه ی بحث جداگانست و اصلا گذاشتن همچین چالشی اگر بخواد صرفا با جوابدهی از طرف یسری افراد باشه یکم بقول معروف غیر حرفه ایه.
    در مورد مساله عشقم باهات خیلی خیلیییی موافقم
  • ۱۰:۳۹   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3419 |2289 پست
    مونا جون نمیشه یه داستان عاشقی دیگه برامون تعریف کنی ..... مربوط به بعد از کنکور باشه .
    یا مربوط به همسرت ؟
  • leftPublish
  • ۱۰:۴۲   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    elham khajoi
    دو ستاره ⋆⋆|3355 |2818 پست
    زیباکده
    مرمری : 
    بچه ها چه خاطراتی
    زیباکده

    مرمری جون راستی یادم رفت کسیو دعوت کنم. برای شرکت در این چالش از طرف من شما دعوت شدید.8

  • ۱۰:۴۸   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    elham khajoi
    دو ستاره ⋆⋆|3355 |2818 پست
    زیباکده
    arnina : 
    زیباکده
    mona mona : 
    شرمنده دوستان داستان ديگه اي كه مورد رضايتتون باشه ندارم كه تعريف كنم
    زیباکده

    اینجوری که بچه ها بهت گیر دادن .....................یه داستان عاشقی از خودت بسازی تعریف کنی بهتره ها .................همه چی به خوبی و خوشی تموم میشه میره . 3
    عاشق شدن به شلوغی و آرومی و زرنگی و تنبلی و سادگی و زبل بودن ربطی نداره .

    اگه بیاد اومده ...........

    من خودم دختر بسیار مغرور و تا حدودی سرد و جدی بودم . اصلا یادم نمیاد تو کلاس خندیده باشم . وارد کلاس که میشدم یه سلام عمومی میدادم . کسی جرات نداشت ازم جزوه بگیره . درس خون بودم و جزوه ام کامل بود . یه روز دیدم کپی جزوه ام دست همه ی بچه های کلاسه . یعنی استاد گفت خوبه دیگه به خودتون زحمت ندین فقط خانوم ....بنویسه و شما هم کپی کنید . به بغل دستیم گفتم من که فقط به تو دادم . اونم گفت آزیتا هم ازمن گرفت حتما اون داده به پسرها .دقیقا این شکلی شده بود .  69البته الان خنده ام میگیره . واقعا چرا اون همه سخت میگرفتم . نمیدونم .

    به طوری که تو دانشکده اسمم رو گذاشته بودن "ملکه ی یخها "

    دخترهایی که دوست پسر داشتن معمولا عوامل نفوذی هستند تو دانشکده و خوابگاه . اونا میومدن میگفتن .

    راه به راه پسرهای مختلفی میومدن بهم پیشنهاد ازدواج میدادن . منم طوری ردشون میکردم که دیگه راه برگشت نداشته باشن . کلا خیلی بد اخلاق بودم . به همین خاطر همونی که بعدا بهش علاقمند شدم به استادمون که مدیر گروهمون هم بود گفته بود که با من صحبت کنه . تو اتاق استاد عرق بود که از پس گردنم همینجوری سرازیر شده بود . معمولا وقتی کسی عاشق میشه راه بدست آوردن معشوقه رو پیدا میکنه . اینم پیدا کرده بود . خودش جلو نمی اومد . ولی همه ی استادها و دانشجوها میدونستند که منو دوست داره . منم که بی احساس ..................

    .

    اینو از اون بابت گفتم که تصور نکن دخترهایی که موقر و متین و مبادی آداب هستند وارد جریانات عشقی نمیشن .

    عشق خودش میاد و درگیرت میکنه .

    اتفاقا من معتقدم بیشتر هم سراغ اینجور آدمها میاد چون تو زندگی جدی تر هستند .

    عشق هم که شوخی نیست . جدیه .

    زیباکده

    دقیقا آرنینا جون منم با شما خیلی خیلی موافقم. یه موقع هایی میبینی اصلا از طرف کسی میشه که واقعا ازش بدت میاد 18

  • ۱۰:۵۳   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    دوستان من واقعا نمي دونم چرا اينقدر براتون جاي سواله و عجيب من نه خدا نكرده گفتم كسي سرو سنگين نيست نه چيز ديگه
    ولي داستان دلخواه شما رو ندارم كه تعريف كنم همين
    من دقيقا نمي دونم چي دوستان رو راضي ميكنه من متوجه تفاوت داستان خودم و داستان دوستان نميشم
    نمي دونم به چي بايد اعتراف كنم تا دوستان راضي بشوند
    من ازين جهت گفتم كه تا بحال نخواستم وارد جريان عشقي بشوم براي همين هم هست كه با 37 سال سن هنوز مجردم شايد كسي تا حالا راه ورود به قلب منو پيدا نكرده چون اعتقاد دارم اگر كسي قراره وارد قلبم بشه خودش راه و كليدش رو داره
    من از جدي از عشقهايي كه امروز هست و فردا نيست خوشم نمياد جدي هم گفتم نه اغراق كردم نه خودنمايي نه هيچ چيز ديگه

    ویرایش شده توسط mona mona در تاریخ ۶/۴/۱۳۹۵   ۱۰:۵۴
  • ۱۰:۵۶   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    من عرض كردم خدمتتون دليل اين چالش رو
    كنجكاوي دوستان در صندلي داغ باعث شد اين چالش رو تعيين كنم
    الان هم اگر نمي پسنديد شركت نكنيد
    بحث اعتراف گيري اصلا نبوده
    پس لطفا يكي از دوستان چالش جديد تعيين كنه
    ممنون
  • ۱۱:۲۸   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    مونا جون هم که داستانش رو گفت با پسر مدیرعامل خیلی بامزه هم بود.
    خب منم دوست ندارم خاطره خصوصی تعریف کنم اولش هم گفتم که این چالش سختیه ولی هر کسی در حدی که دوست داره تعریف کنه. کسی هم لطفا دلخور نشه. همش بحث سرگرمی و خنده اس جدی ترش نکنیم.
  • ۱۱:۳۷   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    کژالکاپ آشپزی 
    یک ستاره ⋆|3760 |1786 پست
    ماجرای عشقی همه دوستان واقعا عالی بود...
    هر کس هم دیدگاه مختلفی از عشق داره و این تفاوته باعث شد که چالش این هفته هم واقعا جالب باشه
  • ۱۱:۳۹   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    elham khajoi
    دو ستاره ⋆⋆|3355 |2818 پست
    زیباکده
    mona mona : 
    من عرض كردم خدمتتون دليل اين چالش رو
    كنجكاوي دوستان در صندلي داغ باعث شد اين چالش رو تعيين كنم
    الان هم اگر نمي پسنديد شركت نكنيد
    بحث اعتراف گيري اصلا نبوده
    پس لطفا يكي از دوستان چالش جديد تعيين كنه
    ممنون
    زیباکده

    عزیزم به عصابت مسلسل باش 4 گلم آخه همه ی آدما تقریبا چون براشون از این قضایای عشقی پیش اومده ، نداشتن ماجرای عشقی شما یه کم نامانوس به نظر میاد ولی واقعا شما خودت صاحب اختیاری و دوستان به لحاظ صمیمیت باشما مزاح کزدند.3

  • ۱۱:۴۱   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    مونا جون ناراحت نشو، این بحث ها همه شوخی بود و احتمالا ناشی از تعجب ما بوده ولی چون تو گل سرسبد زیباکده هستی من خودم حاضرم بجای تو 10 تا خاطره تعریف کنم
  • ۱۱:۵۲   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    خب مهرنوش بگو ببینیم
  • ۱۱:۵۷   ۱۳۹۵/۴/۶
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    من. ناراحت. نشدم دوستان
    فقط عرض کردم اگر تمایلی ندارید چالش رو عوض کنیم
    من فقط دوست ندارم از رفتارم سوئ برداشت بشه که بخوام غیر حرفه ای یا اعتراف گیری. و یا هر چیز دیگه ای برداشت بشه
    تمام تلاش من این بوده که دوستی و صمیمیت بینمون بیشتر بشه نه چیز دیگه ای
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان