عاطی : آخ آخ ...
ببوری : حیف ما پسرها برا هیچ و پوچ حروم میشیم
باران کاوه : پسر سیخ چند شما رو فقط باید سر کار گذاشت فرستاد پی نخود سیاه بعد کلی خندید ههههههههههههههههههه