خانه
328K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۸:۳۷   ۱۳۹۴/۱۰/۱۱
    avatar
    برترین های سال 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|51244 |36302 پست

    سلام دوستان همینطور که از اسم تاپیک مشخصه هدف این تاپیک تقویت داستان نویسی و صد البته ارتقای قدرت تخیل افراده . تو این تاپیک یه داستان شروع میشه و  شما میتونید ادامه ی اون داستانو با تخیل خودتون رقم بزنید و اتفاقات و احساسات و ماجراهای جدید رو به داستان اضافه کنید .

    قوانین تاپیک: ادامه داستان باید حداقل یه خط و حداکثر پنج خط باشه . هر کسی که میخواد ادامه داستانو بنویسه اول یه پست میذاره و اعلام آمادگی میکنه و بعد تو پست بعدی ادامه داستانو مینویسه تا در حین تایپ کردن ادامه داستان یه نفر دیگه ادامشو زودتر نذاره و همه چی قاطی نشه . داستانو جوری بنویسید که وابسته به جنسیت خاصی نباشه تا هم خانمها و هم آقایون بتونن خودشونو بذارن جای شخصیت اصلی داستان و اتفاقات رو دنبال کنن .

    منتظر حضور گرمتون توی این تاپیک هستیم 8

  • leftPublish
  • ۱۷:۳۳   ۱۳۹۴/۱۰/۲۱
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    من می نویسم
  • ۱۷:۴۹   ۱۳۹۴/۱۰/۲۱
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست

    مت هیچ نشانی از نقل و انتقال نمی دید، فقط تیر اندازی!
    مت بعد از بررسی 2 راه ورودی از پشت ساختمان دستور ورود رو صادر کرد و نیروهای مخصوص با پرتاب گاز اشک آور عملیات رو شروع کردند، مقاومت کمی پشت ساختمان وجود داشت و به سرعت اون ناحیه به تسخیر پلیس در اومد! نیروهای عملیاتی جلوی ساختمان هم بلاخره موفق شدن به داخل نفوذ کنن و درگیری متوقف شد، تقریبا هیچ کدوم از مدافعین تسلیم نشده بودن و همگی کشته شدن بدون هیچ تلفاتی از نیروهای مخصوص پلیس!
    مت با اعلام رئیس گروه حمله کننده وارد ساختمان شد! اثار بجا مانده خیلی عجیب بود و اصلا با چیزی که منتظرش بودن تطابق نداشت، همه ی اجساد تقریبا لاتین تبار بودن و چند تایی سیاه پوست با اسلحه های متداول کارتل های مواد مخدر و چند صد گرمی کوکائین، ولی نه از تجهیزات نظامی مدرن خبری بود نه از آسیایی ها و نه تجهیزات مخابراتی و نه حتی از سامی! هیچی....
    موضوع فورا به هری و نانسی اطلاع داده شد و نانسی با جک یکی از افراد پشت پرده ان اس ای تماس گرفت، دستور تعلیق هری و همه ی گروه عملیاتی اف بی آی که در این عملیات مشارکت داشتند صادر شد و انجام تحقیقات ضد جاسوسی ...
    رهبری عملیات به تام که به تازگی از سی آی ای منتقل شده بود محول شد.
    مت، مت، ستوان متیو رابرتز لطفا سلاح و نشان خودتون رو تحویل بدید و در طبقه نهم ساختمان جاینز منتظر باشید، از این لحظه هر نوع تماس شما با بیرون مقدور نیست، بفرمایید از این طرف...

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۲۱/۱۰/۱۳۹۴   ۲۰:۲۷
  • ۲۲:۴۴   ۱۳۹۴/۱۰/۲۱
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
  • ۲۲:۵۲   ۱۳۹۴/۱۰/۲۱
    avatar
    رهام 💙دنیز💕
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19959 |39378 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 
    زیباکده

    16

  • ۰۰:۱۸   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست
    من مینویسم ...
  • leftPublish
  • ۰۰:۲۸   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست
    مت رو توی یه اتاق سرد و تنگ در حالی که چراغی مثل چراغ گردون آمبولانس مرتب توش روشن و خاموش میشد ساعت ها سر پا بسته بودن.
    دیگه نای تکون خوردن نداشت و مغزش خالی از هر احساس یا تفکری شده بود.
    تام که یکی از مدرسان بازجویی ضد جاسوسی توی NSA بود شخصا توی بازجویی هری و مت شرکت کرد و بقیه افراد مشکوک رو به همکاراش سپرده بود.
    تام رابطه خوبی با آدام داشت و ازون خواسته بود به دلیل اطلاعات نزدیکی که از پروژه داره از پشت شیشه بازجویی رو دنبال کنه.
    مت رو به اتاق بازجوویی بردن و تام در حالی که بالای سر مت که از شدت بی رمقی کف اتاق بازجویی دراز کشیده بود وایستاده بود ازش پرسید ارتباط بین تو و سامی و الکس چیه؟
    مت گفت که از هیچ چیز پشت پرده ای خبر نداره و اطلاعات بیشتر از اونی که تا حالا گفته توی عملیات ها نداره. همینطور گفت که فقط برای نجات جون سامی وارد این بازی شده.
    تام تصویری از مت در حالی که با سران گروه جاسوسی چینی خوش و بش میکرده و همینطور اطلاعاتی از یه حساب بانکی که اونا توش پول ریختن و مت برداشت کرده رو جلوی مت انداخت و گفت با اینا میتونه برای همیشه زندگی مت و خانواده ش رو نابود کنه و بهتره که با تام معامله خوبی بکنه. چند بار توی حرف هاش اسم اِما رو آورد اما مت مثل یک کوه یخ حرف های اولش رو تکرار میکرد.

    تقریبا به طور همزمان با روشی پیچیده تر هری رو بازجویی میکردن، همینطور محل زندگیش رو کاملا تفتیش کردن. ایندفعه نه به عنوان پاپوش بلکه واقعا ایمیل هایی با اسم مستعار پیدا کردن که از ایمیل های شخصی ارسال شده بود و مقصد نهایی دریافت کننده ها محلی توی چین شناسایی شد!
    همینا کافی بود تا هری حسابی توی درد سر بیفته و زندگیش رو از دست رفته ببینه ...
  • ۰۸:۴۴   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    مامان مانیا
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|20254 |8895 پست
    دوستان میشه زودتر این داستان پلیسیو تموم کنید
  • ۰۹:۱۵   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    shailan
    کاربر جديد|137 |69 پست
    تام (تصویری از مت در حالی که با سران گروه جاسوسی چینی خوش و بش میکرده و همینطور اطلاعاتی از یه حساب بانکی که اونا توش پول ریختن و مت برداشت کرده) رو جلوی مت انداخت و گفت با اینا میتونه برای همیشه زندگی مت و خانواده ش رو نابود کنه و بهتره که با تام معامله خوبی بکنه.

    تقریبا به طور همزمان با روشی پیچیده تر هری رو بازجویی میکردن، همینطور محل زندگیش رو کاملا تفتیش کردن. ایندفعه نه به عنوان پاپوش بلکه واقعا (ایمیل هایی با اسم مستعار پیدا کردن که از ایمیل های شخصی ارسال شده بود و مقصد نهایی دریافت کننده ها محلی توی چین شناسایی شد!)
    همینا کافی بود تا هری حسابی توی درد سر بیفته و زندگیش رو از دست رفته ببینه ...
  • ۰۹:۱۵   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    shailan
    کاربر جديد|137 |69 پست
    زیباکده
    مامان مانیا : 
    دوستان میشه زودتر این داستان پلیسیو تموم کنید
    زیباکده

    فکر کنم آخراشه1

  • ۰۹:۱۸   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    مامان مانیا
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|20254 |8895 پست
    شایلان بیا تا بهزاد و مهرنوشو فرک نیومدن آب بندیش کنیم تمومش کنیم
  • leftPublish
  • ۰۹:۴۵   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
  • ۰۹:۵۷   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    من
  • ۱۰:۲۴   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    shailan
    کاربر جديد|137 |69 پست
    زیباکده
    مامان مانیا : 
    شایلان بیا تا بهزاد و مهرنوشو فرک نیومدن آب بندیش کنیم تمومش کنیم
    زیباکده

    1637

  • ۱۰:۲۵   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    با پیدا شدن شواهد قوی علیه هری، مت به صورت کاملا تحت نظر آزاد شد.
    هیچ اطلاعاتی از عملیات را در اختیار او قرار نمی دادند و تنها حسن آزاد شدنش این بود که توانسته بود به قولش عمل کند و تمام آخر هفته را در کنار جسی و اِما سپری کند.
    روز یکشنبه نزدیک ظهر بود که الکس با دستی که از گردنش آویزان بود به خانه مت آمد. الکس گفت: نمی دونی به چه زحمتی راضیشون کردم بذارن بیام اینجا، امیدوارم تا حالا فهمیده باشی دلیل رفتارهای اونموقعم چی بود.
    در همین حین جسی با سه فنجان قهوه به آنها پیوست. اِما نیز بدون هیچ حرفی خودش را در آغوش پدر جا کرد و با کنجکاوی به الکس خیره شد.
    الکس شروع به حرف زدن کرد: سه ماه پیش که برای قتل اون دختر مکزیکی با سامی اومده بودید دهکده ما، باهاش آشنا شدم.
    مت خندید و گفت: پس اون دختر خوشگل مو بلوندی که می گفت تو بودی در مورد پلیس بودنت چیزی نگفت.
    الکس ادامه داد: انگار اون اولین و آخرین باری بود که با هم اومدین اونجا، من تا قبل از گم شدن سامی تو رو ندیده بودم
    مت گفت: آره یه سر نخ دیگه هم پیدا کرده بودیم. قرار شد تحقیق توی دهکده به عهده سامی باشه.
    الکس گفت: سر نخ رسید به گروه صخره سیاه، بهش گفتم بهتره به مقامات بالاتر خبر بدی. اما می گفت هنوز مطمئن نیست؛ و اون شب کذایی....آه کشید...جیمی رو می شناخت هنوز جرات نکرده بودم بهش بگم که پدرمه، جیمی هم از ارتباط من و سامی چیزی نمی دونست.... از نصف شب گذشته بود که جیمی اومد سراغم و گفت پول گرفته تا اون پلیس غریبه رو ببره سر یه قرار که اونجا جیمی رو بیهوش کرده بودن و سامی رو برده بودن...اشک از چشمانش جاری شد ...
    مت برا ی اینکه حال و هوای الکس را عوض کند پرسید: اون چنگالا کنار قبرا؟؟ هنوز برام سواله. هیچ معنی هنوز نتونستم براشون پیدا کنم.
    الکس لبخندی زد و گفت: کار جیمی بود مثلا می خواسته رد گم کنه... بعد دوباره لبخند زد...
    در همین حین موبایل مت که یک خط امن بود به صدا در آمد ....
    نانسی بود با این مژده که سامی رو پیدا کردن
    مت از شدت هیجان ایستاد و گفت:حالش چطوره؟ کدوم بیمارستان؟
    اشکهای جسی روی گونه اش روان شد و هق هق گریه امان الکس را برید....

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۲/۱۰/۱۳۹۴   ۱۰:۳۰
  • ۱۲:۱۵   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    shailan
    کاربر جديد|137 |69 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 

    با پیدا شدن شواهد قوی علیه هری، مت به صورت کاملا تحت نظر آزاد شد.
    هیچ اطلاعاتی از عملیات را در اختیار او قرار نمی دادند و تنها حسن آزاد شدنش این بود که توانسته بود به قولش عمل کند و تمام آخر هفته را در کنار جسی و اِما سپری کند.
    روز یکشنبه نزدیک ظهر بود که الکس با دستی که از گردنش آویزان بود به خانه مت آمد. الکس گفت: نمی دونی به چه زحمتی راضیشون کردم بذارن بیام اینجا، امیدوارم تا حالا فهمیده باشی دلیل رفتارهای اونموقعم چی بود.
    در همین حین جسی با سه فنجان قهوه به آنها پیوست. اِما نیز بدون هیچ حرفی خودش را در آغوش پدر جا کرد و با کنجکاوی به الکس خیره شد.
    الکس شروع به حرف زدن کرد: سه ماه پیش که برای قتل اون دختر مکزیکی با سامی اومده بودید دهکده ما، باهاش آشنا شدم.
    مت خندید و گفت: پس اون دختر خوشگل مو بلوندی که می گفت تو بودی در مورد پلیس بودنت چیزی نگفت.
    الکس ادامه داد: انگار اون اولین و آخرین باری بود که با هم اومدین اونجا، من تا قبل از گم شدن سامی تو رو ندیده بودم
    مت گفت: آره یه سر نخ دیگه هم پیدا کرده بودیم. قرار شد تحقیق توی دهکده به عهده سامی باشه.
    الکس گفت: سر نخ رسید به گروه صخره سیاه، بهش گفتم بهتره به مقامات بالاتر خبر بدی. اما می گفت هنوز مطمئن نیست؛ و اون شب کذایی....آه کشید...جیمی رو می شناخت هنوز جرات نکرده بودم بهش بگم که پدرمه، جیمی هم از ارتباط من و سامی چیزی نمی دونست.... از نصف شب گذشته بود که جیمی اومد سراغم و گفت پول گرفته تا اون پلیس غریبه رو ببره سر یه قرار که اونجا جیمی رو بیهوش کرده بودن و سامی رو برده بودن...اشک از چشمانش جاری شد ...
    مت برا ی اینکه حال و هوای الکس را عوض کند پرسید: اون چنگالا کنار قبرا؟؟ هنوز برام سواله. هیچ معنی هنوز نتونستم براشون پیدا کنم.
    الکس لبخندی زد و گفت: کار جیمی بود مثلا می خواسته رد گم کنه... بعد دوباره لبخند زد...
    در همین حین موبایل مت که یک خط امن بود به صدا در آمد ....
    نانسی بود با این مژده که سامی رو پیدا کردن
    مت از شدت هیجان ایستاد و گفت:حالش چطوره؟ کدوم بیمارستان؟
    اشکهای جسی روی گونه اش روان شد و هق هق گریه امان الکس را برید....

    زیباکده

    18

    لحن صحبت الکس چه مودب و امروزی شده44

  • ۱۲:۱۷   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    من می نویسم!
    فکر کردید من اجازه می دم فیلم به این قشنگی رو هندی کنید
  • ۱۲:۲۲   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده

    زیباکده

    18

    لحن صحبت الکس چه مودب و امروزی شده44

    زیباکده

    توی دهکده مجبوره اینجوری باشه که ازش حساب ببرن! 4 والا خیلی خانم و با شخصیته 5

  • ۱۲:۲۳   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    مهرنوش : 
    من می نویسم!
    فکر کردید من اجازه می دم فیلم به این قشنگی رو هندی کنید
    زیباکده

    هندی نیست که توی همه داستانا بالاخره یه عشق هم هست. چی میشه مگه 48

  • ۱۲:۳۰   ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10428 |5772 پست
    نانسی گفت، البته خبر خوبی دارم ولی این نیست که سامی برگشته، خبر خوب اینه که از هری و تیمش رفع مشئولیت شده و از فردا روال عادی شروع می شه، ولی همراه با یک توبیخ در پرونده ی همه به دلیل اینکه وارد یک بازی شدید که زیر گوشتون بود ازش مطلع نشدید. سامی رو پیدا کردیم، توی یک بیمارستان امنیتی در چین! سامی نفوذی بود و جک رابرتز از بچه های پایش سایبری هم خبر چینش بود که شناسایی شد ولی در حین دستگیری ترجیح داد خودکشی کنه، متاسفانه!
    از فردا می تونید برگردید سر پستاتون.
    15 ماه بعد:
    اخبار: یک سلسله انفجارهای بزرگ در یکی از مراکز تحقیقاتی نظامی در کره ی شمالی نزدیک پیونگ یانگ گزارش شده!
    مت و هری و نانسی داشتن ناهار می خوردن و در مورد یک ماموریت جدیدی صحبت می کردن، نانسی این خبر رو روی لب تاپش به هری و مت نشون داد گفت، ماجرای پارسال رو یادتونه؟ اینم یه خبر بد برای چینی ها از طرف ما! و لبخند رضایت بخشی زد! مت پرسید منظورت چیه؟ نانسی گفت واقعا فکر می کنی سامی که دوست نزدیکت بود خائن بود، اینجا زیر گوش ما؟
    نه ما از طریق این بازی نقشه های مشکل دار رو به اونا دادیم که تاسیساتی که به شدت محافظت شده بود رو نابود کنیم، مگه همین الان خبرشو نشنیدید؟
    سامی هفته ی پیش فرار کرده و الان جایی در هنگ کنگ مخفی شده، ماموریت جدید همینه، برگردوندن سامی!
    تام شخصا این عملیات رو رهبری می کنه و تو و آدام هم همراهیش می کنید، مت فقط یادت باشه که اونجا خاک یه کشور دیگه است و ماهم مصونیتی نداریم و حتی اجازه اینکار رو هم نداریم، و البته تمام ارتش چین و کره شمالی دنبال سامی هستند، موفق باشید....
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان