واقعه 2 )
همه تلاشم رو کردم ...حتما قسمت نبود :)
دیروز ...حدودای ساعت 8 عصر گوشیم زنگ خورد
منم توی خیابون ..خسته از یک روز پر کار وووو پر تلفن
(روز های که تلفن زیاد صحبت میکنم ...واقعا انرژیم تموم میشه ...:)
من : سلام داش ایمان گل (ایمان از دوستای دوران دانشگاه منه ...اینقدر با هم پلکیدیم که
کل خونواده ما رو میشناسه و منم کل محلشونو وووبا مخلفات :)
ایمان : امشب چیکاره ای ؟؟
من : حس و حال ندارم ..میخوام برم یع لقمه نون بزنم بعد بکپم
ایمان : بی خیال بابا ...امشب منو بابا خونه هستیم ...مامان رفته خونه سایه اینا (سایه خواهر ایمانه که
تازه زایمان کرده ..همه میگن بچه ش مثل ایمان عتیقس :)...بابا زنگ زده وازگن اینا ام بیان
(وازگن و آرمیک ...از فامیل های ارمنی ایمان اینا هستن که خیلی خیلی باحالن )
من : (راستش خیلی دوسداشتم برم ..هم بخاطر ایمان و هم بخاطر بابا ی ایمان و هم بخاطر وازگنینا )
گفتم میام ...واسه شام برنامه ای داریم ...من اومدنی چی بگیرم ؟؟
ایمان : ببین بابا که با غذای بیرون حال نمی کنه ...بیا اینجا با هم همفکری میکنیم ...یع چیزی
ردیف میکنیم ...
من : ایمان من برسم میشه ساعت هشت و نیم ...تا بخوایم همفکری کنیم وووو جفتمون هم
فرفره ...ساعت از 11 میگذره ...خودم تو راه یع فکری می کنم ...فعلن
بعد از قطع کردن تماس ...یکم با خودم فکر کردم ..
از یع طرف دوس داشتم یع چیزه جدید بپزم و تست کنم ...و از طرف دیگه ضایع نشم خوب
یاده یع تاپیکی افتادم که دوستان ارائه داده بودن ..
با عنوان ...فک کنم... شام چی بپزم ...چون رو گوشیم اینترنت ندارم ..پس هیچی
با خودم گفتم ...گوشت چرخ کرده بگیرم ...بعد ...پیاز میخواد خوب ...اونم بگیرم ...فلفل دلمه بگیرم
واسه این که خوشگل تر شه از این رنگیا میگیرم ...قارچ بگیرم ..از این پنیر زرد های ورقه ای بگیرم
نون باگت گرد هم میگیرم ...(خوب تا اینجاش که دقیقا مثل همیشه بوده ...چی میشه بهش اضافه کرد ؟؟
یاده یکی دیگه از تاپیک ها افتادم ....ترکیبات ادویه ها ...که با گوشی عکس گرفته بودم واسه خرید
سریع رفتم گالری ...تو گوشیم ...دیدم ...چه خوب عکسه هنوز هست ولی زیاد خوانا نیست
مثلا برگ بو رو میشد خوند و جوزه هندی ولی بقیش ترام ترام شده بود
گفتم مهم نیست همین دوتا رو میگیرم ...چون تو خیلی از ترکیب های اون عکس بود ..یعنی زیاد
ترکیب شده بود
بعد گفتم خوب ایندفعه میخوام سالاده درست حسابی هم درس کنم
کاهو چینی ...گوجه ...کلم قرمز ...جوانه ماش و گندم ....
حدودا ساعت یع رب نه رسیدم خونه ایمان اینا
هنوز قیافه ایمان تو تصوراتمه ....محسسسسن چه خبره مگگگگه (خوب راست میگفت اولین بار بود
هم میخواستم غذا درست کنم هم سالاد و تازه قرار نبود همه تو قابلمه بخوریم :)؟؟؟
گفتم میخوایم امشب بترکونیم ...(بهش نگفتم میخوام عکس بگیرم بزارم تو سایت )
...همه بودن ..جاتون خالی یع قهوه توپ زدیم وو با ساز و آواز شروع به کار کردیم
خودم چسبیدم به گوشت و پیاز و داستان خوراک اصلی ...ایمان و آرمیک هم ...گزاشتم رو سالاد
که خوب بشورن ..بعد من بگم چطوری خورد کنن که سفره ارایی هم بشه
خلاصه :
با ادویه های جدیدم یع خوراک محشر درست کردم ...خیلی عالی شده بود
واسه سفره آرایی هم ..باسالاد...یع مزرعه درست کردیم با درخت و گوجه کوچولو ها هم میوه هاش بودن
میز رو چیدیم ...آقا ایمان رفت یخ بیاره ...منم رفتم موبایلم رو که زده بودم به شارژ بیارم
خوب همه هم منتظر ما که بیایم و وو شروع کنیم دیگه
مامان ایمان ..یادش رفته بود ...قالب مشبک های یخ رو پر کنه ...از این لیوانی ها داشتن
اقا اون یخ ها رو از قالب در میاره ...میزاره تو سینی میاره سر میز ...میزاره کنار دیس سالاد
بابای ایمان گفت : ای کاش خرد میکردی ...با این هیکله یخ.. که تو لیوان جا نمیشه!!!
ایمان هم میاد سینی یخ رو برداره ...سینی به دیس سالاد ما بر خورد میکنه و اثر هنری چپه میشه:))
البته بعدن فهمیدیم که دیس سالاد ما هم در واقع سینی گرده بوده ..چون دیس که دسته نداره ...داره:)))) ؟؟
از قدیم گفتن ...نکرده کار ...نفرست به کار
تا آخر شب ...بابای ایمان ول کن نبود چپ میرفت ..راست میمومد میگفت :
قیافش خوشمزه تر از خودش بود ها ...کرکر میخندید:)))
از اولش ام میخواستیم بخوریمش همون شکلی میشد دیگه ...کرکر می خندید:)))
باید دوتا خواستگار خوب واسه شما پیدا کنم ...ریسه میرفت:)))
رفته بود تو حموم ...داد میزد ...سالاد چپلو خریداریم ...سالادی ه سالاد ...باز کرکر:)))
یعنی هر کاری بلد بود کرد که به ما بخنده ...البته خودمون هم اصلن نمی خندیدم ...:)))
هر چی بابای ایمان میگفت ..من زیر لب میگفتم ...تقصیر پسر چلاق خودته دیگه:))))
ولی فراق از همه اون ها ..خیلی خندیدم ...بخصوص وقتی که عمو پورنگ تو خندوانه
آهنگ فیوریت منو خوند ...تک تک اردک ....بابای ایمان ووو بزور جمع کردیم از خنده
تمام اون آهنگ که داشت اجرا میشد ...منو نگاه میکرد و انگشت اشارش رو به سمت من گرفته بود ...غش غش ریسه میرفت
من اون موقع فهمیدم که ....
واقعا یع مرد نباید اونجوری بخنده که کل هیکلش بالا و پایین بره و به پشت بیفته رو مبل دست و پا بزنه:)))))
نهایتش یع لبخند ....هرهر کرکر چیه آخه ..زشته خوب ...مردم چی فک می کنن :))))))