الهه(مامان النا) :
نقره ای جون ..من که طومار سوال دارم ... خیلی عجیبه ..هرکدوم یه چیز میگن و هرکدوم رو حرف خودشون اصرار دارن
خدا خودش عالمه ...
قاضی گفته بود خانواده شون از هم کسسته و نا بسامانه ..مادرش جوابیه داد که من و همسرم عاشقانه زندگی میکنیم ...
قاضی میگه ریحانه با رییس شرکتش رابطه داشته ..مادرش میگه رییس شرکت گفته حتی اگر زندانی هم بود اگر نامزد نداشت برای پسرم میگرفتمش ..چطور ممکنه یکی یه دختر خراب رو برا پسرش بگیره؟؟؟؟
قاضی میگه قبل از این هم با چند نفر رابطه داشته ... ریحانه و مادرش میگن ریحانه نامزد داشته و حتی یک سال بعد از دستگیری ریحانه به اصرار ریحانه ازش جدا شده ..خوب کسی که نامزد داره که نمیره دنبال تن فروشی ...
قاضی میگه سربندی چاقو خورده اومده داد زده دزد ..دزد ... تا یکی ریحانه رو بگیره ... ریحانه میگه سربندی رو که زده پشت در شیخی بوده اومده یه سری مدارک برده و سربندی به اون گفته دزد ...دزد
ریحانه خودش به اورژانس زنگ زده ..کسی که قتل عمد میکنه که به اورژانس زنگ نمیزنه؟؟؟
یکی ازسوالهایی که توهمین قسمت ذهن منومشغول کرده اینه،که ریحانه،وشیخی،سربندی باهم تواون مطب،یا خونه،چیکارمیکردن،چه دلیلی داشتن که دران واحد باهم اونجا حضورداشتن،این شیخی کیه که هیچ به دادگاه هم احضارنشده،اصلا خونواده سربندی شخصی به این نام رو میشناختن که باپدرشون مراوده،یا دوستی داشته باشه؟؟؟