بهزاد لابی :
هلما :
سلام آقا بهزاد
الهی شکر شما چطوری ؟؟ اصلا خوب نبود .
هههه خداییش خیلی سخته .
چه خبر ؟؟؟
من خوبم قربونت. چرا خوب نبود؟ مگه چی شد؟
باز من امروز خیلی سرم شلوغ نیست. شل شل دارم خودمو گرم میکنم برای روز بعد و جدی.
خبر خاصی که نیست. من هفته اول تهران بودم و هفته دوم رفتم شمال. فکر میکردم آب ببرتمون اما نه هوا خوب بود و اکثر روزا آفتابی. بارونیم میزد اذیت نمیکرد. خلاصه خوش گذشت.
امسال اصن یه حاله خاصی داشت . ما هر سال اینقدر مهمون داشتیم که نگو امسال اصن زیاد مهمون نداشتیم .
بعدشم که سیل و زلزله و ... اینا اومد حاله همه رو گرفت 5 روز پیشم یه طوفان شنی اومد که نگو خیلی وحشتناک بودش . ینی قشنگ یه قدمیه مرگ بودی .
ههههه یه وقت فشار نیاری به خودتا اذیت میشی گناه داری .
خب خداروشکر که خوش گذشته . پس حسابی رفتی مسافرت .