خانه
1.19M

من شما را به چالش دعوت میکنم!

  • ۱۰:۵۲   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    درود و سلام بر همه  دوستان و همراهان 

    من اينجا يه صفحه چالش ايجاد كردم تا دوستان رو به چالش هاي مختلف دعوت كنيم،تا هر روز برگ جديدي از پتانسيل هاي نهفته خود را رو كنيم و حس طنز و شوخ طبعي هميشگي دوستان گسترش پيدا كنه 

    فقط چند مورد :

    1- سعي كنيم چالش ها در حد عرف باشه و كسي معذب نشه براي انجام دادنش.

    2- هر كسي رو كه دوست داشتيد مي تونيد به اين چالش ها دعوت كنيد.

    3- سعي كنيم چالش ها ابتكاري و خلاق باشه تا لذت بيشتري ببريم.

    ویرایش شده توسط زیباکده در تاریخ ۱۶/۵/۱۳۹۸   ۱۸:۳۷
  • leftPublish
  • ۱۸:۳۸   ۱۳۹۵/۶/۱۵
    avatar
    آهوبرترین های سال 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|51244 |36302 پست
    زیباکده
    mona mona : 


    خندوانه ماجرای خنده دار خواستگاری امیر مهدی ژوله طنز
    زیباکده

    مونا جون من اون آهنگی که میخونه حالم خیلی خوبه رامبد تمام غصه هامو باد برد رو خیلی دوست دارم ولی هر چی گشتم نتونستم تو نت پیداش کنم شما این آهنگو نداری احیانا ؟

  • ۰۸:۵۲   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    چه با مزه. پس قضیه چالش ما به گوش ژوله هم رسیده
  • ۰۹:۱۴   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    زیباکده
    آهو : 
    زیباکده
    mona mona : 


    خندوانه ماجرای خنده دار خواستگاری امیر مهدی ژوله طنز
    زیباکده

    مونا جون من اون آهنگی که میخونه حالم خیلی خوبه رامبد تمام غصه هامو باد برد رو خیلی دوست دارم ولی هر چی گشتم نتونستم تو نت پیداش کنم شما این آهنگو نداری احیانا ؟

    زیباکده

    من هم عزيزم ندارم متاسفانه نتونستم هم پيدا كنم 9

  • ۰۹:۲۲   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3419 |2289 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    زیباکده
    arnina : 

    میدونم مجردی . 

    واقعا نشده بری خواستگاری ؟ اصلا ؟ حتی یه بار ؟ یا اینکه رفتی ولی خاطره ی قابل تعریف کردن نداره . ؟

    زیباکده

    نه تا حالا خواستگاری نرفتم. من فکر کنم ازدواجمم طوری باشه که خواستگاری توش فقط به جا آوردن رسوم باشه و قبلا دو نفر تصمیم قطعی خودشون رو برای زندگی مشترک گرفته باشن.

    زیباکده

    ایشالله 6

    منتظر خبرهای خوب هستم .

    فقط یه کم بجنب .

  • ۱۱:۲۳   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26995 |15954 پست
    زیباکده
    arnina : 

    ایشالله 6

    منتظر خبرهای خوب هستم .

    فقط یه کم بجنب .

    زیباکده

    ممنون 1

    حیف من متعلق به خودم نیستم اگه نه که صف کشیدن 4

    راستی بچه ها چالش هفته بعد با کیه؟ بره تو فکرش از همین حالا.

  • leftPublish
  • ۱۲:۰۷   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    elham khajoi
    دو ستاره ⋆⋆|3355 |2818 پست
    راستی موناجونم شرکت کردن تو چالش ؟؟؟؟
  • ۱۲:۲۴   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3419 |2289 پست
    الهام جون خودت چی ؟
  • ۱۲:۳۶   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    زیباکده
    elham khajoi : 
    راستی موناجونم شرکت کردن تو چالش ؟؟؟؟
    زیباکده

    خير شركت نكردم 4

  • ۱۲:۳۷   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    بانو
    یک ستاره ⋆|2381 |1171 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    زیباکده
    arnina : 
    دعوت میکنم از بهزاد که یه خاطره ..فقط و فقط.. از مراسم خواستگاری خودشون برامون تعریف کنن.
    زیباکده

    من که خودم مجردم. تا حالا هم یادم نمیاد تو مراسم خواستگاری شرکت کرده باشم. همه ش در حد همون عروسی و ختم بوده که یه ختمیش رو تعریف کردم.

    عروسی هم بخوام بگم خیلی خنده دار یادم نمیاد توی خود مراسم اما خاطره ای که خیلی دارم اینه که ما کلا خانوادگی خیلی بی نظمیم و دو سه باری شده وقتی رسیدیم به تالار که عروس اینا دیگه داشتن سوار ماشین میشدن و مثلا نزدیک بودن ما رو دیدن دوباره از ماشین پیاده شدن و به عکاس گفتن یه عکس یادگاری هم با ما بندازن 4

    زیباکده

    جسارتا خانوادگی رو اعصابید 61

    از همین تریبون اعلام میکنم با هر طفل معصومی ک خواستید ازدواج کنید این اعترافی که واسه ما کردین رو بهش خاطر نشان کنید60

    خیلی مهمه خیلی 66 اصن ی وضی 72

  • ۱۲:۴۶   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    elham khajoi
    دو ستاره ⋆⋆|3355 |2818 پست
    زیباکده
    بانو : 
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    زیباکده
    arnina : 
    دعوت میکنم از بهزاد که یه خاطره ..فقط و فقط.. از مراسم خواستگاری خودشون برامون تعریف کنن.
    زیباکده

    من که خودم مجردم. تا حالا هم یادم نمیاد تو مراسم خواستگاری شرکت کرده باشم. همه ش در حد همون عروسی و ختم بوده که یه ختمیش رو تعریف کردم.

    عروسی هم بخوام بگم خیلی خنده دار یادم نمیاد توی خود مراسم اما خاطره ای که خیلی دارم اینه که ما کلا خانوادگی خیلی بی نظمیم و دو سه باری شده وقتی رسیدیم به تالار که عروس اینا دیگه داشتن سوار ماشین میشدن و مثلا نزدیک بودن ما رو دیدن دوباره از ماشین پیاده شدن و به عکاس گفتن یه عکس یادگاری هم با ما بندازن 4

    زیباکده

    جسارتا خانوادگی رو اعصابید 61

    از همین تریبون اعلام میکنم با هر طفل معصومی ک خواستید ازدواج کنید این اعترافی که واسه ما کردین رو بهش خاطر نشان کنید60

    خیلی مهمه خیلی 66 اصن ی وضی 72

    زیباکده

    4

  • leftPublish
  • ۱۲:۴۷   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    elham khajoi
    دو ستاره ⋆⋆|3355 |2818 پست
    زیباکده
    arnina : 
    الهام جون خودت چی ؟
    زیباکده

    عزیزم من چیزی از خودم یادم نمیاد. ولی برای مادر گزامی را نقل کردم. 6

  • ۱۳:۰۴   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    بانو
    یک ستاره ⋆|2381 |1171 پست
    آقا خوابی ک من دیدم نه ترسناکه نه غم انگیزه نه خنده دار ... خوابه دیگه، ارزش علمی هم نداره، ی وقت بعدا بهش استناد نکنید

    من کلا خواب زیاد می بینم، همینم باعث میشه خواب آرومی نداشته باشم و از خواب که بیدار میشم ذهنم درگیره.
    اون موقع ها هم مجرد بودمو شکل درگیری های ذهنیم رنگ و بوی دیگه ای داشت و به روش های مختلف و کارآمد درگیر جذب بودم... خلاصه هدفم مشخص بود

    ی شب خواب دیدم، من و ی آقای نسبتا محترمی تو ی جاده هستیم... پیاده. ی ماشین هم کنار جاده پارک شده بود، ازین جاده بیابونیا
    خوابم هم سیاه سفید بود، شایدم خاکستری. ازین رنگی رنگی صورتی دخترونه توهمیا نبود، رِئالِ رئال
    جنابِ محترم طول و عرض جاده رو قدم میزد و حسابی تو فکر بود، انگار ناراحت بود ی کم. منم ایستاده بودمو مشغول تماشا و تفکر (تفکرو از خودم درآوردم یادم نمیاد تو خواب متفکر بودم یا نبودم...اصلا به چی باید فکر میکردم؟ والا)

    بعد یه مدت خسته شدم ( من شخصیتا از بلاتکلیفی خوشم نمیاد و تو تردید نمیمونم به تصمیم میرسم) صداش زدم، گفتم از دست من ناراحتی؟ ( احتمالا میخواستم سر صحبتو باز کنم)
    یه لبخندی زد و گفت نه! چرا باید از دست تو ناراحت باشم؟ ذهنم درگیر یه مسایل دیگه است( هنوزم هست)
    گفتم من اینجوری راحت نیستم معذبم
    دستشو آورد جلو، دستمو گذاشتم تو دستش، گفتم : متّعتَُ نفسی...زوّجتُُ نفسی ... انکحتُ نفسی

    بیدار شدم از خواب

    این خوابو واسه دوستم تعریف کردم و دیگه فراموشش کردم تا بعدا تو دوران نامزدیم یادم افتاد... هنوزم یادمه
    دیگه عرضی نیس جز دیدار روی شما
    ارادتمند بانو
  • ۱۳:۰۸   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    زیباکده
    بانو : 
    آقا خوابی ک من دیدم نه ترسناکه نه غم انگیزه نه خنده دار ... خوابه دیگه، ارزش علمی هم نداره، ی وقت بعدا بهش استناد نکنید

    من کلا خواب زیاد می بینم، همینم باعث میشه خواب آرومی نداشته باشم و از خواب که بیدار میشم ذهنم درگیره.
    اون موقع ها هم مجرد بودمو شکل درگیری های ذهنیم رنگ و بوی دیگه ای داشت و به روش های مختلف و کارآمد درگیر جذب بودم... خلاصه هدفم مشخص بود

    ی شب خواب دیدم، من و ی آقای نسبتا محترمی تو ی جاده هستیم... پیاده. ی ماشین هم کنار جاده پارک شده بود، ازین جاده بیابونیا
    خوابم هم سیاه سفید بود، شایدم خاکستری. ازین رنگی رنگی صورتی دخترونه توهمیا نبود، رِئالِ رئال
    جنابِ محترم طول و عرض جاده رو قدم میزد و حسابی تو فکر بود، انگار ناراحت بود ی کم. منم ایستاده بودمو مشغول تماشا و تفکر (تفکرو از خودم درآوردم یادم نمیاد تو خواب متفکر بودم یا نبودم...اصلا به چی باید فکر میکردم؟ والا)

    بعد یه مدت خسته شدم ( من شخصیتا از بلاتکلیفی خوشم نمیاد و تو تردید نمیمونم به تصمیم میرسم) صداش زدم، گفتم از دست من ناراحتی؟ ( احتمالا میخواستم سر صحبتو باز کنم)
    یه لبخندی زد و گفت نه! چرا باید از دست تو ناراحت باشم؟ ذهنم درگیر یه مسایل دیگه است( هنوزم هست)
    گفتم من اینجوری راحت نیستم معذبم
    دستشو آورد جلو، دستمو گذاشتم تو دستش، گفتم : متّعتَُ نفسی...زوّجتُُ نفسی ... انکحتُ نفسی

    بیدار شدم از خواب

    این خوابو واسه دوستم تعریف کردم و دیگه فراموشش کردم تا بعدا تو دوران نامزدیم یادم افتاد... هنوزم یادمه
    دیگه عرضی نیس جز دیدار روی شما
    ارادتمند بانو
    زیباکده

    چقدر جالب بانو جان 

    والان همسرتون همون آقاي متفكر هستند ؟؟24

  • ۱۳:۱۳   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    بانو
    یک ستاره ⋆|2381 |1171 پست
    بله مونا جان
    خود ِ خودشه
  • ۱۳:۲۸   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3419 |2289 پست
    بانو ....................
  • ۱۳:۳۰   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    arnina
    دو ستاره ⋆⋆|3419 |2289 پست
    زیباکده
    elham khajoi : 
    زیباکده
    arnina : 
    الهام جون خودت چی ؟
    زیباکده

    عزیزم من چیزی از خودم یادم نمیاد. ولی برای مادر گزامی را نقل کردم. 6

    زیباکده


    آهان یادم اومد . جریان سریال پایتخت 4

  • ۱۳:۳۵   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    زیباکده
    بانو : 
    بله مونا جان
    خود ِ خودشه
    زیباکده

    چقدر جالب عزيزم

    ممنون كه شركت كرديد 8

  • ۱۳:۵۱   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    elham khajoi
    دو ستاره ⋆⋆|3355 |2818 پست
    زیباکده
    arnina : 
    زیباکده
    elham khajoi : 
    زیباکده
    arnina : 
    الهام جون خودت چی ؟
    زیباکده

    عزیزم من چیزی از خودم یادم نمیاد. ولی برای مادر گزامی را نقل کردم. 6

    زیباکده


    آهان یادم اومد . جریان سریال پایتخت 4

    زیباکده

    نمیدونم توی سریال پایتخت چه اتفاقی افتاده ولی اگه تو خوندی لابد اونطوریه 4

  • ۱۳:۵۲   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    elham khajoi
    دو ستاره ⋆⋆|3355 |2818 پست
    زیباکده
    mona mona : 
    زیباکده
    elham khajoi : 
    راستی موناجونم شرکت کردن تو چالش ؟؟؟؟
    زیباکده

    خير شركت نكردم 4

    زیباکده

    71717171مونا خانم ، مونا بانو به طور ویژه دعوت میشود که شرکت کنید 71717171

    ویرایش شده توسط elham khajoi در تاریخ ۱۶/۶/۱۳۹۵   ۱۳:۵۳
  • ۱۳:۵۶   ۱۳۹۵/۶/۱۶
    avatar
    elham khajoi
    دو ستاره ⋆⋆|3355 |2818 پست
    زیباکده
    بانو : 
    آقا خوابی ک من دیدم نه ترسناکه نه غم انگیزه نه خنده دار ... خوابه دیگه، ارزش علمی هم نداره، ی وقت بعدا بهش استناد نکنید

    من کلا خواب زیاد می بینم، همینم باعث میشه خواب آرومی نداشته باشم و از خواب که بیدار میشم ذهنم درگیره.
    اون موقع ها هم مجرد بودمو شکل درگیری های ذهنیم رنگ و بوی دیگه ای داشت و به روش های مختلف و کارآمد درگیر جذب بودم... خلاصه هدفم مشخص بود

    ی شب خواب دیدم، من و ی آقای نسبتا محترمی تو ی جاده هستیم... پیاده. ی ماشین هم کنار جاده پارک شده بود، ازین جاده بیابونیا
    خوابم هم سیاه سفید بود، شایدم خاکستری. ازین رنگی رنگی صورتی دخترونه توهمیا نبود، رِئالِ رئال
    جنابِ محترم طول و عرض جاده رو قدم میزد و حسابی تو فکر بود، انگار ناراحت بود ی کم. منم ایستاده بودمو مشغول تماشا و تفکر (تفکرو از خودم درآوردم یادم نمیاد تو خواب متفکر بودم یا نبودم...اصلا به چی باید فکر میکردم؟ والا)

    بعد یه مدت خسته شدم ( من شخصیتا از بلاتکلیفی خوشم نمیاد و تو تردید نمیمونم به تصمیم میرسم) صداش زدم، گفتم از دست من ناراحتی؟ ( احتمالا میخواستم سر صحبتو باز کنم)
    یه لبخندی زد و گفت نه! چرا باید از دست تو ناراحت باشم؟ ذهنم درگیر یه مسایل دیگه است( هنوزم هست)
    گفتم من اینجوری راحت نیستم معذبم
    دستشو آورد جلو، دستمو گذاشتم تو دستش، گفتم : متّعتَُ نفسی...زوّجتُُ نفسی ... انکحتُ نفسی

    بیدار شدم از خواب

    این خوابو واسه دوستم تعریف کردم و دیگه فراموشش کردم تا بعدا تو دوران نامزدیم یادم افتاد... هنوزم یادمه
    دیگه عرضی نیس جز دیدار روی شما
    ارادتمند بانو
    زیباکده

    چه جالب عزیزم خوبم بلدی اون عربیارو 15

  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان