من شما را به چالش دعوت میکنم!

درود و سلام بر همه  دوستان و همراهان 

من اينجا يه صفحه چالش ايجاد كردم تا دوستان رو به چالش هاي مختلف دعوت كنيم،تا هر روز برگ جديدي از پتانسيل هاي نهفته خود را رو كنيم و حس طنز و شوخ طبعي هميشگي دوستان گسترش پيدا كنه 

فقط چند مورد :

1- سعي كنيم چالش ها در حد عرف باشه و كسي معذب نشه براي انجام دادنش.

2- هر كسي رو كه دوست داشتيد مي تونيد به اين چالش ها دعوت كنيد.

3- سعي كنيم چالش ها ابتكاري و خلاق باشه تا لذت بيشتري ببريم.

فرک (Ferak) : 
خودتم دعوت کردم کژویی.

از آن روزی که اینترنت بنا شد
فرک از کار و زندگی جدا شد

 نه چای خورد و نه غذایی  
دریغ از خوردن یک لقمه نانی

 سر صبحی که پی جو تا سحرگاه
موبایلش روشنه هر گاه و بی گاه

 گهی اینترنت و زیباکده و گه چت  
پیامک میزنه این خط به اون خط

خیالش نی رییس چی میگه
ازش راضیه یا که نیست 
میاد خونه شبانگاهان از سر کار

 سرش توی موبایلش هی میخنده  
تو چالش آتیش میسوزونه

 بجای همدمی با مرد خونه
موبایلش روز و شب همدمشه

 الهی این موبایلو را تو بشکن  
دل بیچاره ی شوهرش رو نشکن

 قدیما مرد و زن همراه و همدل  
حالاشده همدم اون زیباکده

البته حق داره اون بیچاره  
چون که اینجا خیلی شاخه

 از آن روزی که این زیباکده بنا شد
زن خونه از مرد خود جدا شد

fatemeh.g21 : 

چرا هیچکی واسه من شعر نمیگه هان ؟؟؟؟؟ 

دعوت میکنم از:  الهام خاجویی، مونا مونا، کژال، ارنینا، آهو، بهزاد لابی، فرک، محسن (حاجی) ، نیکی، نوشان، سما، بابای شنگول

اگه کسی دیگه ام نگفتم اونم اومد دعوته که شعر بگه در وصف فاطمه

فاطمه نگو بلا بگو،علاف بگو،

موی رنگ شده،ابرو کوتاه،زبون دراز،واه واه واه،

نه نقی جون نه تقی جون،نه علی و صابر جون،هیچ کس باهاش رفیق نبود،

تنها توی کافی شاپ نگاه میکرد به بشقاب،

باباش میگفت: فاطمه میری به شوهر؟،نه نمیرم نه نمیرم،

به پسرا دل میبازی،نه نمی دم نه نمی دم،

قلی جون با زانتیا ویبره میرفت تو کوچه ها،

قلی چرا ویبره میری؟،دارم میرم به سلمونی،

که شب برم به مهمونی،احمد آقا اسمال آقا با زانتیا نقطه چین،

یه کمی به من سواری میدی؟،نه که نمیدم،چرا نمیدی،واسه این که من قشنگم،درس خونم و زرنگم،

اما تو چی؟،نه کار داری نه مال داری،فقط هزار خیال داری،موی رنگ شده ،ابرو کوتاه،زبون دراز ،واه واه واه

در وا شد و قلی با ابهت اومد تو کوچه، قلی قدبلند، خوشتیپ، میای با من بریم بیرون؟

مامان قلی ،از اون بالا؛نگاه میکرد تو کوچه را،داد زد و گفت:اوی...دریده!

برو خونتون تو را به خدا ، پسرم قد بلندو خوشتیپه ،حسابی فرز وتیزه ،اما تو چی؟

نه قدبلندی؛نه مال داری ؛فقط هزار خیال داری ؛

موی رنگ شده ابرو کوتاه زبون دراز واه واه واه !!!!

elham khajoi : 

fatemeh.g21 : 

چرا هیچکی واسه من شعر نمیگه هان ؟؟؟؟؟ 

دعوت میکنم از:  الهام خاجویی، مونا مونا، کژال، ارنینا، آهو، بهزاد لابی، فرک، محسن (حاجی) ، نیکی، نوشان، سما، بابای شنگول

اگه کسی دیگه ام نگفتم اونم اومد دعوته که شعر بگه در وصف فاطمه

فاطمه نگو خانم بگو،علاف بگو،

موی رنگ شده،ابرو کوتاه،زبون دراز،واه واه واه،

نه نقی جون نه تقی جون،نه علی و صابر جون،هیچ کس باهاش رفیق نبود،

تنها توی کافی شاپ نگاه میکرد به بشقاب،

باباش میگفت: فاطمه میری به شوهر؟،نه نمیرم نه نمیرم،

به پسرا دل میبازی،نه نمی دم نه نمی دم،

قلی جون با زانتیا ویبره میرفت تو کوچه ها،

قلی چرا ویبره میری؟،دارم میرم به سلمونی،

که شب برم به مهمونی،احمد آقا اسمال آقا با زانتیا نقطه چین،

یه کمی به من سواری میدی؟،نه که نمیدم،چرا نمیدی،واسه این که من قشنگم،درس خونم و زرنگم،

اما تو چی؟،نه کار داری نه مال داری،فقط هزار خیال داری،موی رنگ شده ،ابرو کوتاه،زبون دراز ،واه واه واه

در وا شد و قلی با ابهت اومد تو کوچه، حسن قدبلند، خوشتیپ، میای با من بریم بیرون؟

مامان قلی ،از اون بالا؛نگاه میکرد تو کوچه را،داد زد و گفت:اوی...دریده!

برو خونتون تو را به خدا ، پسرم قد بلندو خوشتیپه ،حسابی فرز وتیزه ،اما تو چی؟

نه قدبلندی؛نه مال داری ؛فقط هزار خیال داری ؛

موی رنگ شده ابرو کوتاه زبون دراز واه واه واه !!!!

 

ن به اون خانوم گفتن اولت نه به بقیه

آهو : 

دوستانِ عزیز . من کسی رو دعوت نکردم تا بهتون حق انتخاب بدم هر کی دلش میخواد میتونه در وصفِ من شعر بگه 

گوینــــــــد آه را چـــو زاد مـادر ، به او گفت خیاطی بیاموز 

آهو  بر چرخ  خیاطی تا صبــح بنشست و خیاطی آموخت 

برچهـــره، ماسک اوتی و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت 

بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش تا رســم کمان کشـیدن آموخت 

هر مــــاه برفـــت نزد جـــــراح آیین ِ چروک چیـــــدن آموخت 

پولهایش را همه، در راه خریدن طلا بیاموخت  

آســــــوده نشست و خیاطی را در زیباکده بیاموخت 

چون خراب شد لباس صغری، مدد رساندن آموخت

fatemeh.g21 : 

elham khajoi : 

fatemeh.g21 : 

چرا هیچکی واسه من شعر نمیگه هان ؟؟؟؟؟ 

دعوت میکنم از:  الهام خاجویی، مونا مونا، کژال، ارنینا، آهو، بهزاد لابی، فرک، محسن (حاجی) ، نیکی، نوشان، سما، بابای شنگول

اگه کسی دیگه ام نگفتم اونم اومد دعوته که شعر بگه در وصف فاطمه

ن به اون خانوم گفتن اولت نه به بقیه

درست کردم توام درست کن

فرک (Ferak) : 
البته درست نبود ها من خودم از مخالفان سرسخت زندگی در دنیای مجازی به جای دنیای واقعیم. همیشه هم نسبت به موبایل و چت و ... بی توجهم همیشه دوستام ازم شاکی هستن. اما شعر بسیار زیبایی بود کلی کیفیدیم.

خواهش میکنم . عزیزم همه من باب مزاح بود خواستم که دور هم یه شعر خنده دار گفته باشیم واینکه من موافقتم شدید

elham khajoi : 

آهو : 

دوستانِ عزیز . من کسی رو دعوت نکردم تا بهتون حق انتخاب بدم هر کی دلش میخواد میتونه در وصفِ من شعر بگه 

گوینــــــــد آه را چـــو زاد مـادر ، به او گفت خیاطی بیاموز 

آهو  بر چرخ  خیاطی تا صبــح بنشست و خیاطی آموخت 

برچهـــره، ماسک اوتی و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت 

بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش تا رســم کمان کشـیدن آموخت 

هر مــــاه برفـــت نزد جـــــراح آیین ِ چروک چیـــــدن آموخت 

پولهایش را همه، در راه خریدن طلا بیاموخت  

آســــــوده نشست و خیاطی را در زیباکده بیاموخت 

چون خراب شد لباس صغری، مدد رساندن آموخت

جالب بود الهام جون ممنون . ولی شما مطمئنی این شعر در وصفِ منه؟ من که ابروهام تتو نداره صورتمم چروک نداره 

زیادم اهل طلا خریدن نیستم اتفاقا

mona mona : 

آهو : 

دوستانِ عزیز . من کسی رو دعوت نکردم تا بهتون حق انتخاب بدم هر کی دلش میخواد میتونه در وصفِ من شعر بگه 

اي كاربر نمونه ي سال نود چهار آهو

اي تو با مدال و كاپ هاي  بسيار آهو

هنرمندي و خياطي و چرم دوز

چرا اينقدر هنر دوست و هنرمندي تو آهو 

اگر آهو نصيبي دارد از هنر، و هنرمند است 
كه حتماً مي‌رود گاهي به سوي آموزشگاه ،آهو

اگر آهو بداند با هنر هاش اشك  ما را  درآورده 
به ريش شاعرش شايد  بخندد  قاه قاه   آهو !

به بيت آخر آمد شعر و ديگر قافيه تنگ است  
که  دارم مي كنم اين بيت را هم افتضاح ، آهو 

مرسی مونا جون عالی بود .

شما لطف داری

آهو : 

elham khajoi : 

آهو : 

دوستانِ عزیز . من کسی رو دعوت نکردم تا بهتون حق انتخاب بدم هر کی دلش میخواد میتونه در وصفِ من شعر بگه 

گوینــــــــد آه را چـــو زاد مـادر ، به او گفت خیاطی بیاموز 

آهو  بر چرخ  خیاطی تا صبــح بنشست و خیاطی آموخت 

برچهـــره، ماسک اوتی و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت 

بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش تا رســم کمان کشـیدن آموخت 

هر مــــاه برفـــت نزد جـــــراح آیین ِ چروک چیـــــدن آموخت 

پولهایش را همه، در راه خریدن طلا بیاموخت  

آســــــوده نشست و خیاطی را در زیباکده بیاموخت 

چون خراب شد لباس صغری، مدد رساندن آموخت

جالب بود الهام جون ممنون . ولی شما مطمئنی این شعر در وصفِ منه؟ من که ابروهام تتو نداره صورتمم چروک نداره 

زیادم اهل طلا خریدن نیستم اتفاقا

همش به خاطر اینه که شناخت زیادی ازت ندارم و شاعر اونارو بکار برده بود منم به خاطر اینکه فقط شعری در وصفت سراییده باشم نوشتم و بس .

elham khajoi : 

همش به خاطر اینه که شناخت زیادی ازت ندارم و شاعر اونارو بکار برده بود منم به خاطر اینکه فقط شعری در وصفت سراییده باشم نوشتم و بس .

مرسی عزیزم شوخی کردم همین که لطف کردی در وصف من شعر سراییدی کلی ارزش داره

آهو : 

mona mona : 

آهو : 

دوستانِ عزیز . من کسی رو دعوت نکردم تا بهتون حق انتخاب بدم هر کی دلش میخواد میتونه در وصفِ من شعر بگه 

مرسی مونا جون عالی بود .

شما لطف داری

قربونت عزيزم 

الا ای دختر آبان.
که هستی مهربان.

تو را دوست دارم.
چونکه هستی با مرام.







مونا جون اینم بخاطر گل روی شما که منو به چالش دعوت کردی. ببخشید دیگه بضاعتم در همین حد بود 😘

fatemeh.g21 : 

چرا هیچکی واسه من شعر نمیگه هان ؟؟؟؟؟ 

دعوت میکنم از:  الهام خاجویی، مونا مونا، کژال، ارنینا، آهو، بهزاد لابی، فرک، محسن (حاجی) ، نیکی، نوشان، سما، بابای شنگول

حاج خانم سلام اون علیکم :)

فرا خوان عمومی دیگه :)...من میگم بریم اگه کسی ام از تو کوچه رد شد ...بیاریمش شعر بگه :)

این چیه رنگه هویجه، بازم رفتی پیش خدی

چند بار بگم مادر من ، حنا به مو هات نزنی!!!

میری بیرون فکری بکن ، با دمپایی قهوه ای

بچه محل ها چی میگن ، آبروی من رو میبری

تر خدا چادرت با رنگ زنبیل ست نکن

آخه بهت کی گفته که ، اینجوری میشه دلبری؟؟

بی بی من ، فاطمه جون ، سرمه و سرخاب دیگه نیست

جونه موهات ،هر جا میخوام ،بهم میگن ول معطلی

مادر من ، عزیز من ، هر جا که میشینی نگو

زندگی شخصی مونو ، حرفای داغه پشت دری 

به من چه که توی محل روضه و سفره دیگه نیست

من چه بدونم واسه چی ، روضه نداره مشتری

یادت باشه بی بی فاطی ، رفتی تو اونجا ها اگه

ترخدا چای دادن ، همش یه تک ،هی نخوری

کنار سمور بزرگ ، ظرف و ظروفا رو چیدن

بهداشت و مهداشت ولش ، لیوانا رو غسل میدن

توی لگن دسته جمی ، المپیک و مسابقه

لیوان کرال پشت میره ، نلبکی ملق میزنه

بی بی من ، جی بیست یک ، فاطمه جون

خودم که کلی خند دیم ،

 شاد شدم ، ریسه میرم :)))))))

پ ن : خدی : مخفف اسم خدیجه 

پ ن : یه تک : یعنی همش و پشت سر هم ..یع بند 

پ ن : سمور : سماور

پ ن : ملق : معلق ...مثل کله ملق 

پ ن : حرف های داغه پشت دری = یعنی حرف های که خانم ها از لای در گوش میکنن :)

کیف کردی حاج خانم ؟؟؟:)))))))))

elham khajoi : 

 

* سما * : 

فرک ای هم تیمی من در نوشتن

گواهت رو بدیدند دوست و دشمن

فرک ای خانم خوش رو و خوشحال

که دانایی، توانایی و سر حال

بدیدم در تو من گرمی و جنبه

هماهنگی و همسنگر تو جبهه

بوقت چالش، همفاز و پایه

نوشتن باشدت فرقی نداره

زبان بگشودی از تعریف سلطان

وزیران و وکیلان، لابیستان

جوابت میدهد سلطان عالم

وزیر آموزش باشی ازین دم

و دعوت میکنم تا شعر گوید سما

همینطور آریننا و کژویی و مونامونا

با تشکر از بهزاد 

این بود انشای من نه نه! شعر من: 

الا ای بهزاد لابی در لابیستان

ز کجا آورده ای این همه داستان

دمی در حال آشپزی و تزئین

دمی دیگر عکس می گیری از مداد و موچین

یک روز در حال داستان نویسی

دگر روزی همه گویند در سوئیسی

تو گویی قبله عالم نمایی

بابا پس کی از ابرها پایین می آیی؟

(سیر کردن در ابرها استعاره از توهمات می باشد)

امان از آن پازل های رنگارنگ

عجب هستی تو خوش خط و خال و هفت رنگ

البته! از جمله حسن هایی که تو داری

با جنبه ای و پایه ای در هر کاری

برو کار می کن مگو چیست کار

که سرمایه جاودانی است کار!

 

دعوت می کنم از :  بهزاد - فرک - الهام - نوشان

نفس باد شوهر آفت جان خواهد شد

عید بیاید اجناس گران خواهد شد

قیمت گاز و لباسشویی و مایکروفر

باز سرویس گر فک و دهان خواهد شد

پس تا می توانی بخر تو جهاز

که نشوی خجل در پیش شوهر

 

 

خیلی خووووب بود الهااام 

بهزاد لابی : 

* سما * : 

دعوت می کنم از :  بهزاد - فرک - الهام - نوشان

شنیدستم به هر روی در زیباکده

توانست یابد شویی از دهکده

بگردد تا کُند بِرَندش تعیین 

ز یخچال و گاز و یکی واش ماشین

چو بنوشت بخشی از داستان

به غیبت رود نشمرده زمان

به چالش ولی زود رساند خودش

تا ببینند همه ساعت پاریسش

که این نیک بانوی خوش رو و خندان ما

ندارد نامی بجز آنچه دانی، سما

خیلی خووووب بود بهزاد خان

ولی چرا همه درباره جهیزیه می نویسن آاااخه ؟ 

قسمت داستانش خیلی خوب بووووود 

من همون چند قسمتی که نوشتم انقدر خفن بود واسه چند ماه بس بود. 

ولی دوباره می خوام بنویسم. 

فرک (Ferak) : 

* سما * : 

 

دعوت می کنم از :  بهزاد - فرک - الهام - نوشان

چونکه بود نامت سما از ابتدا........فکر کردم سیر بنمویی هر دم در سما

لیک چون با تو معاشر گشتمی........دیدمت در گاردنی، همچون منی! (دیدم توی باغ هستی و مثل خودمی)

شعر چون بِسروده ای تواینچنین......دیدم اُه مای گاد هنرمندی، وِری (دیدم خدای من خیلی هنرمندی)

دیده بودم نقش بر گِل می زنی......دیده بودم شیشه را دل می زنی 

دیده بودم چرم را شکل می دهی......دیده بودم بته بر گُل می زنی

لیک تنها در تصور ممکن است.......دیدن بانویی چون تو چیره دست

ای سما ای آسمان ای ارمغان......شادیت باشد فزون اندر جهان

شاد باشی و کویینِ شوی* خویش.......زنده باشی و ترنم گوی خویش 

شوی=شوهر

مررررسی فرک جوووون 

چه شعر با حالی بووووود. 

چیزای قشنگی که جهیزیه توش نبود