خانه
542K

کافه نویسندگان

  • ۱۰:۵۴   ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    سلام به همه دوستان عزیزم

    برای اینکه خط داستان گم نشه بهتره که یه جایی داشته باشیم تا در مورد داستان گاهی به بحث و گفتگو بنشینیم و چه جایی بهتر از کافه نویسندگان. قبلا این اتفاق در کافه گفتگو می افتاد که به دلیل حجم بالای مباحث، بحث تخصصی داستان نویسی در لابه لای بقیه صحبت ها گم می شد. 

    خب در ابتدا من چند پیشنهاد دارم که اگه  دوستان موافق بودند بعد از تصویب اجرایی بشه.

    پیشنهاد اول: برای تصویب هر پیشنهادی باید حداقل نیمی از دوستان با آن موافق باشند.

    دوم: موضوع داستان نیز از این امر مستثنی نیست و برای موضوع داستان هم باید رای موافق نیمی از دوستان کسب گردد.

    سوم: هر داستان روز شنبه شروع و در روز چهارشنبه خاتمه یابد.  اضافه نمودن تعداد روزها یا کاستن آن با رای نیمی از دوستان امکان پذیر است.

    چهارم: در هر داستان نفراتی که در آن داستان خاص مشارکت مستمر داشته اند حق دارند در پایان بندی داستان هم شریک شوند. (کسی که کمتر از 4 پست در داستان داشته نمی تواند در پایان بندی مشارکت کند.) 

    پنجم: هر داستان با 4 پست به پایان می رسد یعنی وقتی داستان رو به پایان می رود، با یک پست انتهای داستان بسته نشود و امکان اضافه کردن مطلب برا ی بقیه دوستان که در نوشتن داستان مشارکت مستمر داشته اند امکان پذیر باشد. 

    حالا این آخری رو برای چی گفتم: مثلا ممکنه برای شما اصلا مهم نباشه چرا مهران رفت توی اون جریانو چی شد ولی یکی از دوستان  بخواد داستان رو از دید سوم شخص تعریف کنه(بهزاد) و بگه چرا اینطوری شد یا خیلی از بچه ها که فقط خواننده هستن منتظرن دلیل رو هم بخونن. یا مثلا توی این داستان آخر کسی بخواد تکلیف قسمت عاشقانه سامی و الکس رو روشن کنه.(خودم، شایلان، نوشان) پس انتهای داستان هم مشارکتی بسته شه.

    ششم: اگر نشانه یا سرنخی در داستان ایجاد شد توسط شخص ایجاد کننده یا هر کدام از دوستان تکلیف اون قضیه هم روشن شه اینجوری نشه ته داستان یه سری چنگال کنار یه قبر بمونه یا مثلا اینکه چرا دهکده در نقشه نیست بی جواب باشه.) اینجوری داستان استخوان دار تر میشه.

    در ابتدا هیئت نویسندگان اینجا نام نویسی کنن. ( کسانی که می خوان در داستان نویسی شرکت کنن.)

    در صورت نام نویسی و شرکت نکردن در سه داستان پیاپی شخص از هیئت به طور خودکار حذف میشه و مجددا باید نام نویسی کنه.

    لطفا اول نام نویسی کنید بعد  این شش پیشنهاد من رو به رای بگذارید. در صورتی که پیشنهادی دارید بنویسید تا در صورت تصویب اجرایی بشه.

    متشکرم از همتون.

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۲۳/۱۰/۱۳۹۴   ۱۱:۰۵
  • leftPublish
  • ۱۱:۱۱   ۱۳۹۶/۷/۶
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    زیباکده
    نوشان : 
    من میگم چهارشنبه سه شنبه بنویسیم هر روز یه قسمت بنویسیم نبود مهروش خیلی بغرنج نمیکنه ماجرا رو
    دو روزه دیگه ما همین جوری هم هر دو روز نفری یه قسمت مینوشتیم در بهترین حالت
    زیباکده

    14

    زیباکده

    من ديروز دانشگاه بودم كه هيچ كلاسي تشكيل نشد و من اسكل شدم حالا امروز يه قسمت مينويسم خونسرد باش

  • ۱۱:۱۲   ۱۳۹۶/۷/۶
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست

    اين يه عكس جديد از اسپروس و كرونام

    کافه نویسندگان
  • ۱۱:۱۳   ۱۳۹۶/۷/۶
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست

    آكوييلا آمبرا

    کافه نویسندگان
  • ۱۹:۵۶   ۱۳۹۶/۷/۶
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    آفرين نوشان قشنگ بود. اون دو نفري كه بايد پيدا مي كردن رو نگفتي؟
  • ۰۹:۵۰   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    نه واسه اونا یه برنامه هایی دارم که نیاز به کمک هر چهارنفرمون داره اونم اینه که این دو نفر رو میخوام بفرستم باسمنیا بر جاسوسی و نظرم اینه که اگه موافق باشین قسمتی که مربوط به ماجراهای این دونفر در باسمنیاست رو هر چهارنفرمون بنویسیم البته سه نفرن آداکسم باهاشونه این سه نفر میرن اونجا و هممون درکنار داستان اقلیم خودمون میتونیم بهشون بپردازیم و برای سیزن بعدی هیزم فراهم کنیم
  • leftPublish
  • ۰۹:۵۱   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    منظورم از هیزم اینه که ماجرا بسازیم که سیزن بعدی بهش بپردازیم
  • ۱۱:۴۲   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    زیباکده
    نوشان : 

    من ديروز دانشگاه بودم كه هيچ كلاسي تشكيل نشد و من اسكل شدم حالا امروز يه قسمت مينويسم خونسرد باش

    زیباکده
    زیباکده

    این قرص های من کوو؟! باشه اشکال نداره 4

  • ۱۲:۲۹   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    بچه ها چون هممون حدود چهار پنج روزه که ننوشتیم فکر کنم بقیه هم مثل من این مشکل رو دارید که یه چیزایی یادتون رفته و میخوام برای قسمتهای آخر یه خلاصه سریع بگم که خط داستان برای نوشتن ادامه یادتون بیاد
  • ۱۲:۵۳   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    سلام من اومدم و منتظر خلاصه ی فرک جون هستم.
  • ۱۳:۳۰   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    سیلور پاین:

    شارلی درومانیک به همراه آداکس اسیر میشن. اسپروس این ماجرا رو مخفی نگه میداره. بلاتریکس مامور میشه ربایندگان این دو زن رو تعقیب کنه ولی اجازه حمله نداره.

    آکوییلا عموی اسپروس دلبان او هاسکی نیست بلکه عقاب است و طبق قانون نمی توانسته پادشاه بشه. سویر ماندرو پدر اریک ماندرو ، آکوییلا  را همچون فرزند خود میداند و آکوییلا در کوهستان نزد سویر بزرگ شده و بی پیری میرسد.شبی که اسپروس به دنیا آمد سویر از ترتیب ستارگان پیش بینی کرده بود که فرزند اسپروس به پادشاهی نمیرسد. به آکوییلا می گوید :  باید با دختری که دلبانش یک گرگ است ازدواج کنی تا فرزندت با دلبان هاسکی به دنیا بیاید. دختری با موهای طلایی در سیلورپاین است که به زودی برخلاف میلش قرار است از طریق دریا به جای دوری فرستاده شود او را پیدا کن ،اون دختر اگر با اسپروس ازدواج کند فرزندی از آنها به دنیا می آید که دلبان نخواهد داشت.

     اسپروس و اریک به سمت بلاتریکس می روند و آکوییلا به جمعشان می پیوندد. 15 نفر از افراد قوم باسمن برخلاف تعهدشون به استقرار در اوشانی  شهر رو ترک کردند و مخصوصا دستور داشتند که شارلی درومانیک رو پیدا کنند و با خودشون ببرن و تحویل بدن به ایموندو اودیو. اجداد ایموندو بخاطر خیانت از دزرت لند اخراج شده بودند و اودیو ها اجازه بازگشت به دزرتلند رو ندارن. گروهی که برای نجات رفته بودن موفق میشن آداکس و شارلی رو نجات بدن. شارلی به عنوان سفیر در سیلورپاین ماند.

    آکوییلا عزمش را جزم کرده بود تا در معیشت بلاتریکس بماند تا آن روز هیچ گاه سعی نکرده بود محبت زنی را جلب کند و راهش را نمی دانست بنابراین تصمیم گرفته بود در کنارش بماند تا فرصت مناسبی پیدا شود. در اوشانی باسمن ها و کولی ها شهر را به آتش کشیده و کل مردم را سلاخی کرده بودند. 

    اسپروس در مهمانی که به افتخار سفرا داده بود گفت: گوش کنید همگی گوش کنید و به گوش افرادی که حضور ندارند هم برسانید. حمله کردن ساده ترین کاری ست که میشه برای انتقام گرفتن از دشمن انجام داد و ممکن است منجر به پیروزی بشود یا نشود. من میترسم بله من میترسم ولی نه از شکست بلکه از بهم خوردن امنیت و آرامشی که پدران ما به سختی برقرار کردند . من به شما قول میدهم که انتقام مردم سرزمینم را خواهم گرفت اما این کار را نه به قیمت ریسک برسر امنیت سیلورپاین بلکه زمانی انجام میدهم که مطمئن باشم نتیجه اش قمار بر سر جان مردم غیرنظامی نخواهد بود.

    ریورزلند:

    پس از عقد عهدنامه لیتور کیموتو به پایتخت بازمی گردد، شاردل به او می گوید که برای حفظ امپراطوری مارگون از لابر که پسرعموی پدر شاردل است باردار شده و نمیخواهد کسی از وجود این نوزاد خبردار شود زیرا تکاما قسم خورده که به امپراطوری مارگونها پایان بده و بسیاری از بزرگان مارگون رو در لشکرکشی قبلی به ریورزلند کشته. شاردل میگه میخواد شخصا بر روند بازسازی شهر و روستاهای جنگ زده نظارت کنه و  به برن میره تا اونجا فرزندش رو دور از چشم همه به دنیا بیاره. شاردل کیموتو رو به عنوان قائم مقام سلطنت انتخاب میکنه. لابر و شاردل به برن میرن. 

    گلوری با دستور کیموتو برای آموختن امور مربوط به پزشکی در کنار آمون گوتموارد که مرد سختگیر و بداخلاق و پزشک دربار بوده مشغول به کار میشه. کیموتو سفیران را راهی سرزمینهای دیگه  می کنه. سپاه هزار نفری ریورزلند یاغیان دزرتلندی را  با فرماندهی آندریاس پسر شاه شکست میدن.  کیموتو معتقده این قدم در ایجاد دوستی مجدد با دزرتلند مفید خواهد بود. رابرت سفیر دزرتلند به ریورزلند میاد.

    آمون گوتوارد به گلوری سخت گرفته و اون در مدت کوتاهی بسیاری امور پزشکی رو یاد می گیره. گلوری با مادونا خواهر سیزده ساله ملکه دوست میشه و روزی که با هم ناهار میخوردند کیموتو به اونا ملحق میشه. مادونا میگه کسی که یکبار خیانت کرده باز هم اینکار را می کنه و خواهرش نباید به کیموتو اعتماد میکرده. کیموتو به مادونا و گلوری نشان میده که روشن ضمیره و می تونه در افکار و احساسات افراد نفوذ کنه البته در مورد افراد پیچیده اینکار بسیار سخت و در مورد آنها که سرسخت هستند غیرممکن است.  

    مادونا میگه: درست زمانیکه پیروزی مطلق در یک قدمی تکاما بود بهش خیانت کردی. کیموتو میگه: سرپیچی از فرمان تکاما به منزله پذیرفتن مرگ قساوت بار تمام مردانم در نیروی دریایی ، خانواده و تمام اقوامم در سرزمینم باسمن بود، من از همون ابتدا با حمله به سرزمین شما مخالف بودم اما بیانش امکانپذیر نبود، خون افراد بیگناه زیادی به زمین می ریخت و تکاما بدون من و مردانم هم در جنگ پیروز میشد.

    مادونا میگه:   شنیدم بعد از ملاقات با خواهرم، به تکاما خیانت کردی و با نیمی از سپاهیان باسمن در کنار شاردل جنگیدی...هیچکس نمیدونه چرا....اگر هم میدونه کسی جرات بیان کردنش رو نداره...

    -          درسته بانوی من، خواهر شما، قلب شجاع و رئوفی داره، روزی به کمک اون مردم سرزمینم رو از جور تکاما رها می کنم.

    اکسیموس:

    پلین بعد از اتمام مذاکرات و امضای توافق نامه ی صلح فورا به مقصد پایتخت حرکت کرد اما پایان پس از دریافت اطلاعات و دستورات جدید ترجیح داد شحصا با گارد مرزی ریورزلند و سپس دزرتلند تماس گرفته و تا آخرین سرباز بر عقب نشینی منظم و بدون حاشیه ی ارتش اکسیموس نظارت کند. شب دومی که در مرز دزرتلند حضور داشتند حدود 10 مرد مسلح که صورت خود را بسته بودند با کشتن محافظین وارد چادر شدند! کامو سعی داشت در حال مبارزه به سمت کمپ پیاده نظام عقب نشینی کند، مثل یک شیر می غرید و همچنان موفق شده بود که از پایان و سانتا محافظت کند که فرود یک تیر روی کتف چپش او را متوقف کرد، تیرهای بعدی به پهلو و کمر او و تیر بعدی به گردن شاهزاده پایان فرو رفت ...درحالی که کامو و شاهزاده پایان غرق در خون در تاریکی پیدا شده بودند گزارش شد که هیچ مهاجمی حتی یک مهاجم زخمی هم اسیر نشده و تمام مهاجمین بعد از مداخله ی پیاده نظام با یک خنجر آلوده به یک سم مهلک به زندگی خود پایان داده بودند!

    مرگ غیرقابل باور محبوب ترین فرد کل امپراتوری آنهم در خارج از کشور و در حالت صلح سطح هیجان را تا حالت بحرانی بالابرده بود و حالا همه ی مردم در سراسر کشور منتظر تصمیم شاه برای انتقام بودند. پادشاه اکسیموس از پرنده دانا مشورت خواست و فهمید این سوقصد کار شاردل نبوده. برادر پلین پیدا میشه و ثابت می کنه که خانواده تایرل خائنن و باعث کشته شدن پایان هستند. دارک اسلو استار سر  تایرلِ پسر و پلین سر تایرلِ پدر را جدا کردند.

    دزرتلند:

    کارشان شابین، پس از اینکه از پیمان صلح مطلع شد، چند گروه ناظر را در اطراف مسیر بازگشت اکسیموس ها مستقر کرده بود که بر نحوه خروج آنها نظارت کنند. اما خودش به شمال کشور رفته بود تا با بوریس سیدِنبرگ، فرمانده نیروی دریایی دیدار کند. بوریس در طراحی کشتی های جدید نقش مهمی داشت و هر بار با گرفتن گزارشات دقیق آنها را به روز میکرد. دو نوع نیروی اصلی قایق های سریع و کوچک برای از بین بردن اهداف زیاد اما با توان دفاعی کم و کشتی های بزرگ را در دستور کار داشت. همچنین ایده ساخت بندری بزرگ در تنها حاشیه دزرتلند با اقیانوس را به تصویب رومل گودریان رسانده بود. او داشت در جنوب نیروی دریایی بزرگ ایجاد میکرد که هدف اصلی او از اینکار امکان ایجاد کاروان های جدید و ارسال کشتی های تجاری به اقلیم ها و قاره های دیگر بود.

    آندریاس گودریان خودش را به ماستران رسانده بود تا هم با مردم منطقه صحبت کند و هم بر روند بازسازی شهرها نظارت کند. رابرت لیدمن پسر مارتین سفیر دزرتلند در ریورزلند شد.

    اروین مونتانا به دستور پادشاه به جنوبی ترین شهر دزرتلند، کارمونسال سفر کرده بود تا با عقرب سرخ دیدار کند. عقرب سرخ پیرمرد مرموزی بود که در آن نقطه و گاهی در مناطق تایگستر و کولینز زندگی میکرد و متخصص تولید سم و سلاح شناس قهاری بود. عقرب سرخ وارد اتاق بغلی شد و پس از چند دقیقه با بطری بسیار کوچک در بسته برگشت و آنرا مقابل چشمان اروین مونتانا گرفت و گفت : پنج سال روی این کار کردم تا بو و رنگش رو از بین ببرم. بیست تا از این بطری ها میتونه منبع آب یک شهر بزرگ رو طوری آلوده کنه که مردم اون شهر بعد از 10 روز آرام آرام به خواب ابدی برن ...

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۱۰/۷/۱۳۹۶   ۱۵:۱۷
  • leftPublish
  • ۱۳:۳۲   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    نوشان:
    1. فرستادن دو نفر به باسمن و شرح اوضاع در اونجا
    2. اقدام اسپروس در قبال فاجعه اوشانی
    3. فرستادن سفیر به دیگر اقلیمها

    4.مراوده با فرانسیس ریتارد سفیر ریورزلند

    5. سرنوشت اودیوها

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۱۰/۷/۱۳۹۶   ۱۵:۱۳
  • ۱۳:۳۷   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    فرک:
    1. به دنیا آمدن فرزند ملکه و سپردن او به شخصی که اون رو پرورش بده
    2. مشارکت کیموتو در مورد شرح اوضاع باسمنیا
    3. داستان نیمه تمام کیموتو و جریان خیانت و هم پیمان شدن با شاردل

    4. واکنش موناگ در برابر کوتاه شدن دستش از قدرت

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۱۰/۷/۱۳۹۶   ۱۵:۱۹
  • ۱۳:۳۹   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    مهرنوش:
    1. فرستادن سفیر به دیگر اقلیمها
    2. مراوده با کلاود مارگون سفیر ریورزلند

    3. قصه دارک اسلو استار

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۱۰/۷/۱۳۹۶   ۱۴:۰۷
  • ۱۳:۴۲   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    بهزاد:
    1. نتیجه و تاثیر اقدامات بوریس
    2. نتیجه و تاثیر اقدامات آندریاس
    3.فرستادن سفیر به دیگر اقلیمها
    4. نقشه عقرب سرخ و ماده سمی
  • ۱۳:۴۲   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    بچه ها اینا قسمتهایی هست که مجهوله توی داستان هر اقلیم اگه چیزی جا مونده بهم بگید اضافه کنم
  • ۱۴:۲۲   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    مرسی فرک. خلاصه خیلی مفیدی بود
    پس من منتظر میشم که مهرنوشم قسمتش رو بنویسه بعد من مینویسم.
  • ۱۵:۲۶   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    مهرنوش
  • ۱۶:۳۷   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست

    سرزمین جنوب : سرزمین بیابان و طوفان => بهزاد لابی

    نام امپراطوری : Desert Land(دِزِرت لند)

    خاندان اصلی : گودِریان ها. Guderian (s) Family

    نام پادشاه : کینگ رومِل گودریان Romel Guderian 

    کافه نویسندگان

    پرچم دزرت لند :

    کافه نویسندگان

    جادو : شیروز

    جمله معرف امپراطوری : روح یا کوه، هر چیزی سایه خودشو داره. 

    پایتخت : دِیمانیا DayMania

    *****************************************************************

    ** پسر ارشد کینگ رومل گودریان : آندریاس گودریان  Andreas Guderian  

    آندریاس جوانی حدودا 30 ساله بود. قوی و قابل در استفاده از شمشیر و با درایت و دسیپلین بالا. او برای پیش برد نقشه ها و خلق تاکتیک های جدید بسیار مناسب بود. پوستی آفتاب دیده ولی نه چندان سوخته داشت و موها و چشمان مشکیش به ملکه مادر رفته بود.

    ** مشاور اعظم : مارتین لودویک لیدمَن Martin Lodwick Leadman

    مارتین لودویک لیدمن حدودا 60 ساله بود، مردی آرام اما با چهره ای عصبی و اخمو، موهای یکدست سفید و ابروهای خاکستری رنگ. قد بلند و لاغر اندام بود و ازینکه بخواهد افکارش را برای دیگران توضیح بدهد موذب میشد. با این حال در کمک به رومل گودریان هیچوقت کم نمیگذاشت و سختی مضاعفی را برای این موضوع تحمل میکرد.

    ** مشاور عملیاتی : اِروین مونتانا Ervin Montana

    اِروین مونتانا مرد تقریبا 40 ساله، قد بلند و تنومندی با چشمان نافذ آبی رنگ بود. موهای مشکی خود را همیشه خیلی کوتاه نگه میداشت و وظیفه اصلیش هماهنگ کردن بخش های مختلف حکومت در خارج از کاخ بود. به همین دلیل ارتباطات وسیعی با بخش های مختلف از فرماندهان نظامی گرفته، تا نیروهای امنیتی، بزرگان بازار و بخش های دیگر داشت.

    ** فرمانده کل ارتش : کارشان شابین Karshan Shabine

    کارشان شابین فرمانده کل ارتش دزرت لند، با موهای جوگندمی که کم کم رو به سپیدی میگذاشت. او معمولا مختصر و مفید حرف میزد. همه از این عادت او خبر داشتند که هرگز در جلسات رسمی چیزی نمیخورد یا نمی نوشید اما زمانی که مسئله مهمی را باید گوشزد میکرد جامش را در دست میگرفت.

    ** فرمانده نیروی دریایی : بوریس سیدِنبرگ Boris Sidenburg

    مردی پرقدرت با چهره و چشمانی نافذ، پرابهت و با هوشی سرشار بود. از زمانی که به فرماندهی نیروی دریایی رسیده بود، ظرف دو سال نیروی دریایی را متحول کرده بود.

    ** قائم مقام فرمانده کل ارتش و فرمانده سواره نظام : نیکلاس بوردو Nicolas Bordeaux

    از او بعدا بیشتر خواهیم شنید.

    ** سفیر امپراطوری دزرتلند در خاک ریورزلند : رابرت لیدمن : Robert Leadman

    پسر مارتین لودویک لیدمن.  رابرت جوانی حدودا 30 ساله بود که به نسبت پدر بسیار خوش رو و خوش مشرب مینمود. اما تا همین سن هم درک بالایی در کنار پدر از اقلیم ها و نحوه کارکرد سیاست پیدا کرده بود. او در اولین صحبت قابل اعتماد و جسور به نظر میرسید که هنوز صعه صدر پدر را نداشت ولی رفتار نبوغ آمیزی در ساده سازی بحران ها داشت.

    ** معاون ارشد خزانه داری در روابط بین الملل. پست جدید سفیر امپروطری دزرتلند در خاک سیلور پاین : شارلی درومانیک charlie Dromanic

    شارلی درومانیک، معاون ارشد خزانه داری در روابط بین الملل هست. شارلی درومانیک، یک اشراف زاده اصیل از درومانی ست. پدر او سالها مشاور اصلی پادشاه قبلی دزرت لند در امور مالی بود. شارلی از معماران اصلی خرانه داری در دوران جدید و به شکل جدید آن است. زنی شجاع، خوش گذران، کنجکاو و با شناخت وسیعی از تمدن ها و مردم کشورهای دیگر، خوش صحبت و مستقل بود.

    ** سفیر امپروطوری دزرتلند در خاک اکسیموس : گَری وِگاس Garry Vegas

     گری وگاس از خاندان وگاس حدودا 35 ساله بود. تجربه خوبی از حضور در بسیاری از جلسات در کنار لیدمن بدست آورده بود. او از مردم بزرگترین شهر مرزی شرق امپراطوری، وِگامانس بود که به دلیل سالها همسایگی با اکسیموس ها شناخت خوب شخصی نیز از آنها داشت.

    ** فرمانده زبده یک لشکر امنیت داخلی : سِر سالوادور  Sir Salvador

    ** فرمانده یاغی هایی که به حکومت مرکزی پیوست : سالین دوسِل Saline Docell

    ** عقرب سرخ :  پیرمرد مرموزی که کسی نامش را نمیدانست در جنوبی ترین شهر دزرتلند و گاهی در مناطق تایگستر و کولینز زندگی میکرد و متخصص تولید سم و سلاح شناس قهاری بود. او اعتقاد داشت که قوی ترین سم ها از مواد طبیعی به دست می آید و گه گداری به مناطق بیابانی مرکز کشور سفر میکرد و یا در مناطق وحشی حیوان های مختلف را مطالعه میکرد. او تاریخچه همه سلاح ها و تاثیر انواع مواد در کاربر هر سلاح را بهتر از هر کسی میشناخت.

    ****************************************************************

    -- درومانی : یکی از شهرهای مرکزی دزرت لند که سالهاست یاغی ها در اطراف این محل حضور دارند و مشکلاتی با مردم شهر بوجود می آوردند.

    -- ماستران : یکی از شهرهای مرزی دزرت لند با ریور لند که چند شورشی اجیر شده آنجا را به آتش کشیده بودند که خسارات زیادی زد اما شهر به خوبی باز سازی شده است.

    -- کارمونسال : جنوبی ترین شهر دزرتلد چسبیده به دو همسایه وحشی و از جاهایی با آب و هوایی نسبتا جنگلی تر و کاملا وحشی با تراکم جمعیتی بسیار پایین.

    -- وگامانس :  بزرگترین شهر مرزی شرق امپراطوری دزرتلند

  • ۱۷:۳۱   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    بهزاد چه خشن ميخواي بكشيشون الان كيموتو بود ميگفت اين روش گودريان و شابين نيست. ولي اشتباه مي كنه
    قشنگ بود آفرين
  • ۱۷:۳۳   ۱۳۹۶/۷/۱۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    بچه ها تا پايان اين سيزن چند قسمت مونده؟ من پيشنهاد مي كنم هر نفرتوي دو قسمت داستان اين سيزنش رو تموم كنه
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان