خانه
38.9K

درد و دلی با خدا

  • ۱۱:۵۴   ۱۳۹۳/۳/۱۳
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13810 |7289 پست
    نمی دونم خواب بودم یا بیدار
    همه جا نور بود،خدا رو دیدم
    خدا همون نور بود...
    خدا دستانم را گرفت
    من براش حرف زدم ، درد و دل کردم
    اون فقط گوش می کرد و هیچ نمی گفت
    من گله می کردم...
    اون فقط گوش می کرد و هیچ نمی گفت
    گفتم مگه من گله گذار نیستم
    مگر من بنده ی نا سپاس تو نیستم
    به من نعمت دادی من بیشتر خواستم باز هم دادی
    طمع من کم نشد خواستم و خواستم
    و تو بی منت هرچی خواستم دادی
    اون موقع تو رو احساس نمی کردم
    اما حالا هم که در آغوش تو هستم
    باز هم طمع دارم باز هم بیشتر می خوام
    باز گله می کنم...
    خدا گفت تو بنده ی من هستی
    فقط از من بخواه من به تو بی منت نعمت می دم.
    تو از من دور هستی اما من که به تو نزدیک هستم،
    چطور خواسته ات را برآورده نکنم من به تو نزدیک هستم.
    گله و شکایتت رو به من بگو
    دادگاه انسان ها عدالت نداره
    اگر هم خوب باشی باز محکومی.
    اما تو برای من بزرگی برای من ارزشی.
    من تو رو هرگز محکوم نمی کنم
    من به تو همیشه فرصت جبران داده ام.
    تو نیازمندی از من بخواه نیازها ت رو،
    من بی نیازم هر چی بخوای در اختیارت می گذارم.
    آخه تو تنهایی، کسی رو جز من نداری،
    من جهان رو برای تو آفریدم ، نعمت هاش رو برای تو آفریدم.
    همه ی زیبایی ها برای توست از من نا امید نشو،
    بخواه هر آنچه که می خوای.
    من همه چیز رو در اختیارت می گذارم چه سپاسگذار باشی چه ناسپاس.
    می خوام منو ببینی همون طور که من تو رو می بینم.
    چشما ت رو باز کن من کنار تو نشسته ام.
    تو همه چیز را از من داری چطور مرا نمی بینی؟
    فقط کافیه چشما ت رو باز کنی.
    گفتم: تو هر چه بیشتر به من دادی منو کور تر کردی،
    طمع منو بیشتر کردی ای کاش فقیری بودم که جز تو هیچ کس رو نداشتم.
    تو منو بی نیاز کردی در صورتی که میدونستی فراموشت میکنم.
    خدا گفت: تو هم با تمام دارایی ها ت فقیری کسی را جز من نداری.
    من تو رو بی نیاز کردم که منو بیشتر یاد کنی منو بیشتر احساس کنی.
    اما نخواستی...
    نعمت های من نشانه است، نشانه ای از وجود من ،
    تو نخواستی این رو بفهمی تو نخواستی منو ببینی.
    من کنارت بودم اما نخواستی منو احساس کنی.
    اشک در چشمانم حلقه زد شرم کردم از وجود خودم.
    دستا م رو از دستان خدا کشیدم ،سرم را پایین انداختم و گفتم:
    خدا من بنده ی شرمسار تو هستم.
    من خوب نبودم من فراموشت کردم چرا باز هم کنار من هستی؟
    خدا گفت : شرمنده من نباش شرمنده خودت باش.
    تو باید منو بشناسی تو باید منو ببینی تو باید منو بفهمی
    منیتت را کنار بگذار من در وجود تو هستم.
    من تو رو هر طور که باشی بد یا خوب دوست دارم
    تو ر و در آغوشم میگیرم دستانت ر و می گیرم حرفهات رو گوش میکنم
    حتی ناسپاسی هایت رو.
    آخه تو تنهایی، کسی رو جز من نداری.
    تو فقط همت کن از ته دلت بخواه منو، من دستا ت رو گرفته ام
    من با تو هستم از چی می ترسی؟
    من که کنار تو هستم برو خودت رو بشناس به دنبال حقیقت پنهانت برو.
    من در وجود تو هستم تو اگر خودت را پیدا کنی منو خواهی دید
    اون وقت تو هستی که منو در آغوشت می گیری ، دستهای منو می گیری.
    من منتظر تو هستم بازگرد به سوی من،
    من توبه تو رو می پذیرم من منتظر بازگشت تو به سوی خودم هستم.
    یهو همه جا تاریک شد ، خدا دیگه نبود.
    احساس کردم اون برای همیشه رفته.
    اما به یاد آوردم که اون گفت :
    من در وجود تو هستم.
    خدا رازی است در وجود من می روم تا پیدایش کنم.
    ای عزیزترینم خدای مهربانم من به سوی تو باز خواهم گشت.
    و صدایی آروم در گوشم زمزمه کرد
    من منتظرت می مونم.
    التماس دعا

    نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم مرداد 1387ساعت 18:8 توسط مریم| آرشيو نظرات
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان