خانه
354K

سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu

  • ۱۴:۱۲   ۱۳۹۳/۹/۴
    avatar
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    خلاصه قسمت ۵۰ سریال  فاطما گل



    موقع رفتن مقدس از پیش صالح فرا میرسه . برای همین صالح به یکی از کارگراش میگه :

    بیا پسر ، سینی رو بذار بگو یه کیسه حاضر کنن . مهمونمونو دست خالی نفرستیم .. مقدس : نه نمیخواد زحمت نکش .. صالح ( با قصد و نیت کثیف خودش دست مقدسو میگیره ) : عیب نداره ، خوب کاری کردی اومدی . این همه سال ندیدمت ، این یه هدیه کوچیکه .. مقدس : یعنی با کیسه نخود و برنج میتونی گذشته رو جبران کنی ؟ .. صالح : هنوز خیلی وقت داریم .. مقدس : دیگه کجا میتونیم همدیگه رو ببینیم ؟ .. صالخ : شماره تلفنمو برات مینویسم ، حرف میزنیم هماهنگ میکنیم !



    بعد از مدتی مقدس که بعد از سال ها عشقشو دیده با حالتی سر در گم صالح رو ترک میکنه و راهی خونه میشه



    | خونه |

    با حال و اوضاعی که کریم پیدا کرد مریم نگرانش میشه برای همین میره تا یکم باهاش حرف بزنه . فاطما گل هم که کنجکاوی به شدت گریبانشو گرفته از توی سطل آشغال تیکه های پاره نامه پدر کریمو برمیداره و یکمشو میخونه و دوباره میندازتشون توی سطل ! مریم با گلگی از کریم میپرسه :

    چرا این کارو میکنی ؟ چرا نامه ها رو بدون اینکه بخونی پاره میکنی ؟ شاید یه دردی داره . چمیدونم شاید مریضه .. کریم : مریم جون بسه ، بعد هر نامه همون حرفارو نزن .. مریم : اما توأم یه بار بازش کنو بخون لطفاً .. کریم : نمیخوام بخونم ، نمیخوام اونو ببینم . همچین آدمی واسه من وجود نداره . مهم نیست چی نوشته دیگه ام دربارش حرف نزن !



    | خونه لِمان |

    پریهان و حیلمیه به دیدن لمان رفتند . از مشکلات ریزو درشت و حتی طلاق لمان حرف میزنن و شروع به نصیحتش میکنن اما پریهان برای عوض شدن فضا از منیر و ازدواج مجددش با گایه حرف میزنه . این حرف به قدری برای لمان سنگینه که بدون اینکه به عواقب کارش فکر کنه یهو میزنه زیر گریه . با نگاه پریهان مشخص میشه که از همه چی با خبره اما به روی لمان نمیاره !



    | خونه |

    بالأخره مقدس میرسه خونه . راحمی میره جلوی در شروع به بازخواست مقدس میکنه ، نگاه سنگین فاطما گل بیشتر از هر چیزی جلب توجه میکنه تا اینکه مقدس میگه :

    رفتم خونه بیهان خانوم اما نبودن منم رفتم چند تا مغازه ارزون فروشی توی اسکُدار اینا رو گرفتم برگشتم خونه !



    | شرکت یاشاران |

    منیر در حال ترک شرکت هستش که همزمان گایه با تلفنش تماس میگیره . ابراز علاقه ها ادامه داره تا اینکه اردوان از راه میرسه و از قول و قرار بین این دو با خبر میشه و منیر بدون اینکه با خبر بشه چه چیزی داره انتظارشو میکشه اتاقو ترک میکنه !

    با رفتن منیر اردوان که حسابی از مصطفی ترسیده وقتی میبینه منشی اتاق رشات حواسش نیست یواشکی میره توی اتاق که یهو با وورال رو به رو میشه . وورال بالای سر گاوصندوق رشات نشسته که ازدوان میگه :

    اینجا چیکار میکنی پسر ؟ میخوای از شرکت دزدی کنی ؟ اوفو زهر مار میخواستی اسلحه رو برداری ها ؟ میخواستی اسلحه رو برداری که امنیت خودتو تأمین کنی ؟ ..



    اما وورال به حرفای اردوان گوش نمیده و میره بیرون و پشت سرش هم اردوان شرکتو ترک میکنه !



    | خونه |

    آخر شب شده و همه دور میز شام نشستند . راحمی با پاکی همیشگی خودش به مریم میگه :

    مریم خانوم برای من کنارش پلو میریزی ؟ من از بچگی همینجوری میخوردم . همه رو قاطی میکنم میخورم ، همشون میرن یه جا دیگه ، مگه نه ؟



    این حرفا و معصومیت راحمی ، مقدس رو دوباره میبره به خاطرات و البته روز آشنایی این دو با هم . روزی که مقدس برای سقط تنها یادگار عشق خودش به بیمارستان مراجعه میکنه وقتی نوبت به اون میرسه پشیمون میشه و با حالتی افسره در حالی که اشک میریزه برمیگرده توی محوطه بیمارستان ، به صالح زنگ میزنه و با رد تماس اون مواجه میشه . بعد از چند دقیقه راحمی با چشمای اشک آلود از مرگ پدر و مادرش از پله های همون بیمارستان پایین میاد . میره تا میرسه به همون آلاچیقی که مقدس زیر نشسته و داره اشک میریزه . اشک های مقدس باعث جلب توجه راحمی میشه برای همین راحمی که فکر میکنه مقدس عزیزشو از دست داده میگه :

    شما هم غم آخرتون باشه ، فامیلتون بود ؟ من پدر مادرمو از دست دادم .. مقدس : غم آخرت باشه .. راحمی : حالا من چیکار کنم ؟ فقط یه خواهر کوچیک دارم ، چجوری زندگی کنم وقتی هیچکسو ندارم .. مقدس : خدا صبر بده ، خواهرت چند سالشه ؟ .. راحمی : 12 ، هنوز کوچیکه . بزرگ میشه ازدواج میکنه عروس میشه ولی بابا و مامانم نمیتونن ببینن دومادیه منم نمیتونن ، حالا من با این کَلَم چیکار کنم ؟ .. مقدس ( با نیت که در سر داره ) : شغل تو چیه ؟ .. راحمی : ما دامداریم ولی حالا چطوری از پسش بر بیام ؟



    این حرف تمام افکار مقدسو درگیر میکنه و به فکر فرو میره برای نیتی که در سر داره !



    بالأخره با صدای راحمی از خاطرات بیرون میاد ، به راحمی خیره میشه و با بغض از خیانتی که در حق مرد زندگیش کرده با دستمال گوشه لب ماستیِ راحمی رو پاک میکنه . دیدن ابراز محبت بین مقدس و راحمی بیشتر از همه مراد بی گناه رو خوشحال میکنه ! با رفتن مقدس به اتاقش مریم و فاطما گل میفهمن که مقدس فرار کردو از جواب دادن طفره رفته ..



    از طرف دیگه مصطفی میرسه جلوی در خونه آسو . وقتی توی شرکت بود پای تلفن به آسو گفته بود که نمیخواد بری بیرون حتی آرایشگاه اما در حال پیاده شدن از ماشین میبینه که آسو از بیرون با کلی آرایش روی صورت و کلی خرید از راه میرسه . برای همین در نهایت وحشی گری دست آسو رو میگیره و کشون کشون میندازتش تو خونه ، وسایلی که خریده رو میکوبه روی زمین به شکلی که کل خونه کثیفش میشه و شروع میکنه به تهمت زدنو میگه :

    الآن تو بغل کی بودی ؟ .. آسو : چی داری میگی ؟ درست حرف بزن .. مصطفی : اون سامی کثافت این بار کیو واست پیدا کرده ؟ .. آسو : مگه زده به سرت ؟ رفته بودم خرید .. مصطفی : خوشی بهت نیومده نه ؟ نمیتونی از زندگی قبلیت دست بکشی .. آسو : من مجبور نیستم بهت دروغ بگم ، به خاطر دوس داشتن تو پیشتم چون دوست دارم تحملت میکنم ، همه سعیم اینه فراموش کنم کیم ، پشت سر هم یادم ننداز ، دم به دیقه تو سرم نکوب اینکارو با من نکن .. مصطفی : بِبُر صداتو ادای طلبکارارو در نیار که خفت میکنم .. آسو : ببین وقتی که تو هستی کس دیگه ای رو نمیخوام از پیش تو بلند نمیشم برم سراغ یکی دیگه تا این حد من بیشرف نیستم .. مصطفی : چی داری میگی ؟ یعنی من بیشرفم ؟ .. آسو : انتخاب فاطما گلو از من میگیری چون من فاطما گل نیستم این کارارو میکنی .. مصطفی : گوش کن دیگه اسم اونو به زبون نمیاری .. آسو : چرا اسمش تو دهنم کثیف میشه ؟ پس بذار کثیف شه ، فاطما گل فاطما گل فاطما گل فاطما گل فاطما گل !



    با آخرین فاطما گلی که از دهن آسو خارج میشه مصطفی در نهایت بیشرفی محض و بی مقدمه میخوابونه زیر گوش آسو طوری که از شدت سنگینی سیلی که خورده میوفته روی مبل . مصطفی خونه رو ترک میکنه و میره توی ماشین میشینه و دوباره به فکر فرو میره !


    سریال فاطمه گل Fatmagülün Suçu
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان