خانه
5.75K

داستان بهشت و جهنم و قاشق های دسته بلند

  • ۱۹:۴۸   ۱۳۹۳/۴/۳
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|6236 |2085 پست
    روزی مرد با خدایی از خدا پرسید:

    "خداوندا، دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟"

    خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛

    مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ 

    آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد. اما افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. 

    به نظرقحطی زده می آمدند. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند.

    اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

    مرد با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. 

    خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی"

    و اما بهشت، 

    او را به اتاق بعدی بردند و در را باز کردند.

    آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت.

    اما افراد دور میز، قوی و تپل بودند و دائماً می خندیدند. 

    با اینکه مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند!!! 

    مرد گفت: "نمی فهمم!

    خداوند جواب داد: "ساده است! می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آنها تنها به خودشان فکر می کردند. (دیدی، جهنم و بهشت هر دو یک شکلند، منتها آدمها، آندو را متفاوت می سازند)"

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان